این قدر
دل
دل
نمی خواهد...
برای با من نشستن،کافی است
از عقربه ها پایین بیایی،
از سایه های پاره ات بیرون بزنی،
آلبوم عکس هایت را بغل کنی و
دفتر شعرهایت را برداری...
چای را دم کنی و
کنار پنجره، فالی به چشم های سرخم
بزنی...
آری...
بامن نشستن، به همین سادگی است...
جلو تر بیا... کمی عقب تر از این شعرها،
چشم هایم را ببین، چگونه از پشت
دست هایت پَر می کِشند!...
امیروحیدی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
محمدرضا جعفری 02 شهریور 1395 22:22
درود بر شاعر خوب و مهربان.............موفق باشید ان شاالله تعالی ..