وقتی کنارم نیستی از درد لبریزم
باید که از این زخم ها قدری بپرهیزم
من سال ها در گُور خود بی شعر خوابیدم
شاید که با یک بوسه ات از جای برخیزم
گاهی تو را می آورم از روزهای دور
قدری غزل می خوانی و هی اشک می ریزم
گم گشته ای در لایِ تقویم غزل هایم
ای کاش می شد تا تو را بر گردن آویزم
چون گِردبادی زخم خورده، گیج و سرگردان
رَد می شوم از روزهایت... مثلِ پاییزم
خوابم نمی آید در این شب های تنهایی
با دست های بسته ام، هر شب گلاویزم
بیهوده می گردی به دنبالم... گریزانم
حالم بد است این روزها، از درد لبریزم
امیروحیدی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
حمیدرضا عبدلی 08 شهریور 1395 08:57
با سلام جناب وحیدی بسیار زیبا