(مرداب)
در شبی تاریک ماندم پرتو ی مهتاب ، نیست
مثل قویِ غم گرفته گوشه ی مرداب ، نیست؟
زیر بام این سیاهی های جانسوز و مهیب.....
دردِ یادت کمتر از غرقابه ی سیلاب، نیست
می نویسم از لبت بر روی سکوی سیاه
سرخی لب های تو نقاشیه ی خوناب نیست
سرد و ساکت گوشه ای آرام من جان میدهم
ساکتم در این سیاهی گریه ی بیتاب نیست
جان دهم در این سیاهی گوشه ی خلوتگهم
شعر میبافم برایت سردیه ی سرداب نیست
رهگذار شب دراین ایوان و پستوی غزل
چشم های شب برایم سرمه ی کمیاب نیست
از دو چشمانت نویسم در رگ این جمله ها
یاد ابروی کمندت غمزیه ی هر باب نیست
#حامد_سنگچولی
14/12/1395
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5