ابر باران زده عاشق تر از این دریا شد
میوه ی عشق مگر در سبدی پیدا شد؟
دفتر پاره که از جلد ششم بی خود شد
غزل مست که از عشق تو نابینا شد
زندگی بی شب و می ار گذرد حرفی نیست
نه همان مست غزالی که سخن بر ما شد
بی خدا از خبر عشق مگر شیدا بود
که بداند غزل عشق شبی بینا شد
سوخته این ورق از نرگس مستم ای عشق!
با خدا آنکه از این مشق لب دریا شد
بی خود آن نیست که در سیطره می اندازد
بی خود آن است که از می دل بی پروا شد
.
سیده مریم جعفری
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5