در وصف تو و چشمانت هر چه گویم کم است
آتشه عشقه تو چون آتشه جهنم است
منه دلباخته میسوزم در دامانه عشقت
تا نگاهم نکنی کاره من اندوه و غم است
خار مکن سره هر کوچه منه دلبسته را
سکه ی یک پولم مکن تو دگر دلبرا
من در طلبه عشقت دنیا دیده شده ام
تو رساندی مرا از عمقه ظلمت به خدا
*ازهرچه خوب و خوبیست تو بازهم خوب تری
تو یک سر و گردن از مردمه این شهر سری
منه پریشان از ندیدنه تو میمیرم
من برای داشتنت می کوبم به هر دری
گیرایی چشمانت مرا درگیرم کرده
تو بنگر هجر و دوریت آنقدر پیرم کرده
هر روز برای من قده یک سال می گذرد
غمه دوریت مرا از زندگی سیرم کرده
تو بیا یک قدمی سمته دله من بردار
مرهمی از عشق بگذار بر این دله بیمار
بیا و با اعجازه چشمانت مرا مستی ده
تا که سرمست شوم از عطشه عشقت ای یار
#ترانه_چشمانت
#سنتی
#قائم_ذبیحی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 2
میرعبدالله بدر ( قریشی) 23 امرداد 1396 14:40
درود بر شما
زیبا بود
قلمت نویسا
قائم ذبیحی 25 امرداد 1396 01:07
سپاس