3 Stars

آخر شب

ارسال شده در تاریخ : 27 دی 1396 | شماره ثبت : H945861

زندگیمان پر شده از سختی دوران بی تو
و هواها شده پر از دود غفلت های از تو
زندگی قلب زمین را جذب خود کرد و سپس
و فضا را سخت و پیچیده نمود و پُر هوس
زندگی، این تاجر طماع ناخن خشک پیر
می خرد در این کشاکش، میبَرد همچون اسیر
و اسیران غافل از خود، بی خبر از زهر نیش
گشته مبهوت زمین، حیران این زندان خویش
شده مدهوش و مردد، مثل کوری در کویری
مثل موری، پر تکبر، در دل یک خار سیمی
در هوا ابر و غبار، در زمین ها موج غم
در بیابان اشک و آه، راه شد پر پیچ و خم
ناگهان در این هوای غربت آلودِ ظلیم
یک ندا آمد ز سوی ربّ رحمان و رحیم
مُشتی آمد پر گره، از دل امواج ها
حرف او مثل همه؟ فرق دارد منتها
اصل حرفش، حرفِ دین، حرف هر پیغمبر است
حرف حق دشمن ندارد، دشمن او ابتر است
دشمنش نمرود باشد، دشمنش فرعون بُود
دشمنش مستکبر است، دشمن، آمریکا بُود
از همان اول، مسیر راه را روشن نمود
شک و تردید و توهم، از همه دل ها زدود
از همان اول، مسیر راه، شد راه حسین
راه شد راهِ حسن، راه آن نورِ دو عین
بعد تهدید و صبوری، بعد تبعید و جفا
آن خُم از مِی پُر شد و، نِی شده غرق دعا
او ز پاریس آمد و چشمان مردم نگران
جسم رنجور وطن، با بودنش گشته جوان
قلب ها لبریز اشک، چَشم ها شد پر تپش
سینه ها در یاد تو، پلک دل ها پُر پَرش
مردی از جنس خدا، امتی مثل حدید
گِرد او را پُر نمود ،غم ز رویش کس ندید
بعد سختی، بعد خون، بعد دورانی عجیب
شد تجّسم "فَستَقِم"، انّهُ کان شهید
یک ندایی، شعله ای، از بلندی های طور
انقلابی سر گرفت، انقلابی پر ز نور
کینه ها گشته فزون، دشمنی بالا گرفت
عزم ها جزم مسیر، قلب ها قوت گرفت
دشمن اما پر زکین، خنجرش را تیز کرد
کرد خارج ز غلاف، حمله را هم نیز کرد
هم درون، هم از برون، دشمنان می تاختند
مثل تیمور و مغول، هشت سالی تاختند
و مقدس شد دفاع، فَاقْتُلُوها کافرینَ
و به دستور امام، ادْخُلُوهَا آمِنِینَ
این طرف حر و زهیر، نیست هر کس ناکسی
درد سر، یا درد دل، راه مشکل شد بسی
با جهادی پر امید، پر توکل، پر شهید و جوانانی
چو گل، چون گل یاس سپید
هیچ تاریخی ندید، هیچ پیغمبر چو تو
دستِ بسته سد نشد، تویی غواص، برو
سوی حق پر بکشو، این نهال آب بده
خون تو پر اثر است، جان تو بر راه بنِهِ
سال ها، فرسنگ ها، پشت هم در حال کوچ
کَم کَمَک این فاصله، میشود انگار پوچ
امتحان ها پشت هم، فتنه ها گردیده سخت
نو بلایی میرسد، تا خیالی گشته تخت
دیدنت گشته بعیدُ، و نراها که قریباٌ
تو هُوَ قائمُ بالحّق، آل یاسینَ سلامٌ
این شب آخِر، شود آخَر؛ سحرش عاقبت است
هجر یعقوب ز یوسف، خبرش عاقبت است
تو بیا یوسف دل ها، شب ما روز بکن
تو بیا عدل بگستر، سال نوروز بکن

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 239 نفر 410 بار خواندند
مصطفی غفاری (30 /10/ 1396)   | ابوالحسن انصاری (الف. رها) (30 /10/ 1396)   | محمدرضا جعفری (07 /02/ 1399)   | رضا کاظمی اردبیلی (15 /08/ 1401)   | محمد مولوی (19 /11/ 1401)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :3


سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا