بهار آمد، طبیعت سبزه پوشید
به هر سویی هزاران لاله رویید
بهار آمد، گلستان شد معطر
زمستان رفت و شد هنگامه ی عید
بها آمد، زمین عنبر فشان شد
دوباره عطر گل در کوچه پیچید
بهار آمد، همه غرق سرورند
کجا این گونه شادی را توان دید
بهار آمد، چو باران گرد غم شست
بکن از دل برون تشویش و تردید
بهار امد، به آرامی چنین گفت:
مبار بادت این ایام جاوید
چه زیبا شد درخت با شاخه و برگ
روان آب زلال از چشمه جوشید
به پا خیز و پی کاری روان شو
نباید فصل گل در خانه خوابید
شما هم با دلی خالی زکینه
نهال آشتی در دل بکارید
برای (برکه) ای خشکیده و داغ
کمی باران رحمت را ببارید
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
محمد مولوی 06 امرداد 1399 16:28