ز چشمم اشک می ریزد چو رفتی زین جهان مادر
نخواهم زندگی بی تو گرامی تر ز جان مادر
چگونه سر کنم بی او خدایا از تو می خواهم
که این رفتن خیالی بود و بس در خوابمان مادر
کجا جویم صدایت را صدای پر زمهرت را
صدایی خوش طنین ای مهربان در گوشمان مادر
چه دارویی بیابم من که دردم را کند درمان
تو بودی روز و شب مرهم برای دردمان مادر
ندارد این دلم طاقت دمی بی تو بیارامد
که می خواهد بیاید دل به سویت پرکشان مادر
وجودت سوخت چون شمعی نکردی ناله از دردی
ندیدم من وجودی ماه تر از مادران مادر
چه شب ها مانده ای بیدار و من در خواب اُف بر من
تو در خوابی کنون مادر بیا بیدار، مان مادر
دلم می خواست روزی دست تو تابوت من گیرد
همان دستی که با گهواره می دادم تکان مادر
*با علم به ایرادِ بعضی از قافیه ها
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 14:33
☆☆☆☆☆
محمد مولوی 06 امرداد 1399 16:31