ساقی ، پیاله ای بده این دل خمار توست
عمری ز ما گذشته و دل بی قرار توست
تیری که از گشایش چشمت پرانده ای
بر سینه ای نشسته که عمری شکار توست
اندر خزان عمرم و با شوق دیدنت
هر لحظه ای که می گذرانم بهارتوست
جان می دهم برای وصال تو دلبرا
جان و تنم هر آینه در اختیار توست
می گردم از فراق تو یا صاحب القلوب
هر جا که می روم ز پیت در مدار توست
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
حبیب اله نبی اللهی 05 اردیبهشت 1397 14:07
تیری که از گشایش چشمت پرانده ای
بر سینه ای نشسته که عمری شکار توست
عبدالرضا فاطمی 09 اردیبهشت 1397 00:14
تشکر از توجهتون