3 Stars

مهتاب

ارسال شده در تاریخ : 15 شهریور 1398 | شماره ثبت : H947972

چون به سحر افتد گذرت
خالی می شوی از شب
می درخشد آفتاب در بهار
می نشیند لبخند بر لب

چه رازی هست در شب
که خورشید از او می گریزد
چه میکند با فردای شیرین
که دل به جنگ بر میخیزد

از کجا می گیرد نیرو
که ستاره را می کُند در بند
چه کسی نقش کرده او را
که در تاریکی ندارد مانند

چون می رسد وقت غروب
می نشیند بر دلِ جنگل ترس
از این گذر و این آمد و شُد
چرا شهاب نمی گیرد درس

مهتاب گرچه می جنگد با او
اما افسوس که تنهاست
عاشقانه می تابد بر برکه
از این رو معشوقۀ دلهاست

کاش دلها باشند مهتابی
بدرخشند همگی در شب
حمله برند بر سپاه تاریکی
بنشانند ، لبخندها بر لب

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 147 نفر 189 بار خواندند
بردیا امین افشار (21 /06/ 1398)   | خسرو فیضی (10 /01/ 1399)   |

رای برای این شعر
خسرو فیضی (10 /01/ 1399)  
تعداد آرا :1


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا