سیرت زیبا چه غوغا می کند
محشری در سینه برپا می کند
عاشقان را صورت زیبا چه سود
عاشقی، غیر از وفا داری نبود
هر که شد پابستِ این رنگ و لعاب
در پیِ آب است و پایانش سراب
گر چه شیطان می زند ما را زمین
باز پاشو توبه ای کن نازنین
گول ظاهر را مخور باطن ببین
هر که شد اینگونه می گردد ثمین
این همه گفتم به نفس خود به پند
عیب خود را دیدن و گفتن، چو قند
از خدا خواهم که ارشادم کند
با نگاه رحمتش شادم کند
تا نخواهد، هر چه خواهم، بی اثر
از ضمیرم هم خبر دارد، خبر
از گناهان بارالهی خسته ام
با گناهان راه خود را بسته ام
ای خدا چشم و دلم را پاک کن
روزی ام را دوری از ناپاک کن
تا بسایم صورتم را بر قدم
ای که موجودم نمودی از عدم
تا کنم سجده به پای صاحبم
تا بگویم روسیاهی تائبم
تا که عمری هست" ناظر "بنده شو
همچو خوبان گوهری تابنده شو
وزن شعر:فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
سروده :علی رضایی پورمشیزی تخلص ناظر
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 1 از 5