دلم دور از حریم کوی او بود
ولی مشتاق نور روی او بود
شبان وادی موسی چه خوش گفت
که در سودای تار موی او بود
دل ناعالم و شیدای ما را
که او هم در غم ابروی او بود
دریغا آن نگاری از برم رفت
که او از ساکنان کوی او بود
ندانم همچو لاله آشنایی
که داغ ما عیان در روی او بود
پریشان جلوه می دیدم صبا را
که او هم زار و مست از بوی او بود
ندیدم من به غیر از مهربانی
ز آنکه قلب ما بر سوی او بود
اگر امید مست از غم در آمد
دلش اندر حریم کوی او بود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 25 شهریور 1399 08:36
سلام ودرود
امید هنرفر 29 شهریور 1399 16:12
سلام و سپاس
محمد مولوی 25 شهریور 1399 12:46
امید هنرفر 29 شهریور 1399 16:15
تشکر از احساس بی دریغتان
کرم عرب عامری 25 شهریور 1399 13:20
درودها عزیز
امید هنرفر 29 شهریور 1399 16:14
سلام و سپاس از لطفتان