امشب چه تنها ماندم و شب سرد و سوزان است
با غصه ها و غم در امیزیم شبی مانند هر روزم
در آسمان سو سو زند نوری،ولی صد سال نوری آنطرف تر از نگاه من
من دلخوشم با آن اگر از من چقدر دور است
گاهی دلم پر میکشد در شمع نور بی فروغش جان ببازانم
هر روز و هر شب طی شد این تکرار بی تکرار در ،گاه جهان من
امشب شبی سرد است در جسم خیال من
در آسمان بیکران پر ستاره نور و گرمی را به جان دارم
شب را پر از اختر بدیدم همچو در ،در عمق اقیانوس رخشان و پر از امواج
در آن همه سرشاری از بزم کواکبها ،
من یک ستاره در شب سرد زمان دارم
گاهی که ابری میشود شبها دگرباره ،یا فصل نو می ایدش ردش نمیابم
در کوچ شب خوابی به چشمم میرسد گاهی به هشیاری
آن تک ستاره در افق گم میشود از یادگار من
خورشید می آید به گرمی در سرای من چو روز و روشنی آید
اما دگر گم گشته ام را من در آن نور فراوان هم نمیابم
۵/۷/۱۴۰۰
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 05 مهر 1400 15:19
درود و سلام موفق و مانا باشید
علی آقا اخوان ملایری 07 مهر 1400 16:46
درودها بر شما استاد و شاعر گرامی
سپید زیبایی معنا دار و قابل تامل سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
محسن جوزچی 07 مهر 1400 17:10
درود جناب ملایری ،پاینده باشید
دادا بیلوردی 08 مهر 1400 01:45
درود بر شما و احساستان
محسن جوزچی 08 مهر 1400 08:51
درود بر شما جناب بیلوردی با مهر درک عمیقتان
علی احمدی 10 مهر 1400 07:46
درودها استاد و دوست گران ارج . احسنت و دل و دست مریزاد واقعا همین گونه است ...
دیگر نمیابم ....جز این هر که هر چه گفت التیام پوچ بود . درودتان باد
محسن جوزچی 10 مهر 1400 15:43
درود بیکران جناب احمدی که سعادت هم کلام بودن با جنابعالی نصیب بنده شده،از لطف همیشگی شما نسبت بنده حقیر صمیمانه سپاسگزارم