نگاهی متفاوت به غزل معروف حافظ
* * * * * * *
دوش دیدم که شیاطین در بتخانه زدند
رَه آدم بِبُریدند و به ویرانه زدند
.
ساکنان دَغل جور و جفای هَپَروت
به من گمشده صد حقّه رندانه زدند
.
آسمان هیچ نبارید بر این روی سیَه
قُرعه کفر بنام من دیوانه زدند
.
جنگ انسان همه با نفس خودش بوده و هست
از جهالت به خِرَد نقد حکیمانه زدند
.
صُلح یک فاجعه بین هوس و آدم بود
صوفیان دل به غلط در رَهِ میخانه زدند
.
هر کجا شُعله بُوَد حاصل آتش باشد
گاه بر شمع و گهی بر دل پروانه زدند
.
گاه شوق عامل اشک است و گهی خنده زِ غم
چون عزایی که در آن ساز غریبانه زدند
.
عقل پنهان نشود پشت نقاب ای حافظ
بر بلندای خِرَد تهمت خصمانه زدند
.
سروده بابک حادثه
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 12 آذر 1401 19:12
درود بر شما
علی احمدی 14 آذر 1401 12:00
درود ها استاد والامقام منت نهادین بر حقیر مهرتان افزون باد