تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حشمت‌الله  محمدی

کی رسد زین قفسِ تنگِ تن آزاد شوم طَیَرانی زده و از ته دل شاد شوم ???????????????????????????? بروم تا سرِ قاف و بزنم چنگ و رباب بر سرِ جورِ زمان یک تنه فریاد شوم ???????????????????????????? شِکنم ...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

پیشانی شبهایم تب دارد از هرم نبودنت چقدر تلو لو نگاهت به آسمان آن شبها دلگرمی داشت برای ستارگان که تازه چشمک زدن را یادگرفته و بالغ شده بودند این را از صدای خنده ستاره ای شرمگین که حیایش زب...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

(فضولی در آیینه اوهام) حیرت ای بُت صورتت بینم که لالم می کند خالِ تو بیند کسی صورت خیالم می کند ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ در دلت مِهرم نداری کی کنی رحمی به من سایه وار سودایِ زلفت پایمالم می کند ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ضعفِ طالع ما...

ادامه شعر
محسن عبدلی گراوند

در درگه بیداری،جای آشنا خالی یک لحظه بیا جانا، ای صبح تماشایی

ادامه شعر
حسن سهرابی

دکمه های بسته شده تا بناگوش ذهنت را باز کن بگذار اندیشه ات هوایی تازه را تجربه کند. بعضی وقتها نیاز است که در مسیر زندگی بازنگریهایی صورت گیرد. شاید نیاز است که کل جهان بینی ات تغییر کند. پس دکم...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

درامتداد شبهای سرد در گذر غمباد دلسرد آشفته گشت دل حیرانم پی تو واهمه گشت دل ویرانم درجستجوی تو ز آسمانها حیرانم ای شبگرد بی رحم دلسرد ،کجایی جیرانم؟ شب بود وشمع بود وغم بود و من شب رفت وشمع سوخ...

ادامه شعر
رضا ساقی

بــزن مـطــرب بیــا ســــاقی ادرکـاســـا و ناولــها که عشـــق آســان نمــود اول ولـی افتــاد مشـکلـها نسـیم شعـر مـوزونــش مشـــوّش کـرد دل زلف یار وز ان صـد نافـه بگشــود و چـه خـون انداخت دردلها...

ادامه شعر
رضا ساقی

سـاقیّم و گـر بلند و پسـتم سرحلـقه ی مـردمان مستم هم ‌‌ شـاکـرم از عنـایت حق زین جام که او نهـاده دستم عـاری ز مقـام هـوشـیـاری درخدمت خلق مست هستم پرگـار وجـود م...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دوای درد» مونس و یار منی در شب تنهایی من نور مهتاب منی در شب ظلمانی من همه جا ورد زبانم شده ای در شب و روز بر زبان می رود این قصّه ی شیدایی من شمع سوزان تو آتش زده بر جان و دلم آتش افتاده به ...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

حق سفارش کرده خاص و عام را پاس دارید حرمت ارحام را ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ زندگی با اقربا شیرین تر است مهربان باشی برایت بهتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ پای انسان چون به هستی باز شد زندگی با اقربا آغاز شد ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ چون تولد گشته اند...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

کی میرسد آن دیدار؟ آن وصلتِ قدسی ِ پُر از اسرار من اهل هوس نیستم از من نشوی پنهان از شهوتِ لعنتی به دورم یار دلتنگِ توأم بسیار ...

ادامه شعر
رجبعلی  باقری

#روز بر تنِ روزهای تلف شده کافور می مالَد دستِ خاطراتی که آبِ پاکی می ریزد بر تکرارِ آن روزها ✍رجبعلی باقری #سپکو_روز...

ادامه شعر
علی صفر  اکبری

ملم د بار گناه و درگاه حل کردمه مه جوونی او بهار زنئینه کل کردمه چشیامه د اسر شو تا صو تر کردمه مه وا خوم هم هزارون گل قهر کردمه زنئه ای دریای غم بی مه دش شنا کردمه تو مر کر بی خدایا چنی مه تونه هنا...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

آیاقاصدک آرزوهایم خبرت دادند که بارفتنت قلبم به دارمکافات آویزشد و پنجه نرم میکنم بادلتنگی هایت چه آوردی به سرلبخندم که به جای شکر خون میریزد ازآن #افسانه_ضیایی_جویباری...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

بنام خدا حکمِ قرآن است حکایت می کند ربِّ تو این طور قضاوت می کند ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ هیچ نَپرست غیر از پروردگار نیک حرمت بر پدر مادر بزار ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فضل و احسان کن در حقِّ والدین چون سفارش از خداوند است این ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ...

ادامه شعر
سحر خالقی

من سپیدار را در بوی کودکی هایم خواهم دید وقتی که جاده در مسیر بی زمانی برایمان تصمیم سکوت میگیرد ما را از پل غفلت به آرامگاه بیداری در شهر روشنایی عبور می‌دهد شهری که اریحا شعر موج نو (در همه ی شعر ...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

(سروشی در مکتب ادبی نورگرایی:) زمین خدا بزرگ است و آسمان خدا بزرگ تر بی بیم بسپاریم به آن دست دل های کوچک ارغوانی را مکتب ادبی نورگرایی شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور (مهدی) شعر پیشرو چی...

ادامه شعر
سحر خالقی

آسمان که روبه تاریکی گذاشت سیاهی در ما آبی شد ستارگان با آن همه ریسمان بافتن هنوز هم جرات درخشیدن دارنند درخشیدن برای تو اریحا شعر موج نو شعر آزاد #شعر کوتاه...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

بنام خدا هستی عالم بقا با زندگیست کُشت و کشتار خصلتِ درّنده گیست ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ چون تورا داده توانِ اختیار زندگانی با تو باشد بختیار ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ عاقلی اندیشه کن پایانرا عارفی صیقل بده این جانرا ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ عالِم ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«نور خدا» در گوشه ی میخانه نوری ز خدا دیدم مستان غزلخوان را عاری ز ریا دیدم دلها همه روشن بود از باده ی حق آن شب در آن شب روحانی من عشق و صفا دیدم سجّاده شده رنگین از باده ی آن ساقی هم ساقی ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا