«نور خدا»
در گوشه ی میخانه نوری ز خدا دیدم
مستان غزلخوان را عاری ز ریا دیدم
دلها همه روشن بود از باده ی حق آن شب
در آن شب روحانی من عشق و صفا دیدم
سجّاده شده رنگین از باده ی آن ساقی
هم ساقی و هم باقی در حال ثنا دیدم
در وقت سحر دیدم حال خوش مرشد را
رقصان و غزلخوان من در حال دعا دیدم
پرواز کنان دیدم مرغ دل عاشق را
با حال خوش مستی آن مرغ هما دیدم
داروی شفا مِی بود درد دل دیوانه
هر غمزده را آن شب در حال شفا دیدم
خورشید نمایان بود در آن شب روحانی
هم عاشق و هم معشوق هر یک به رضا دیدم
چون شعله فروزان بود در سینه ی هر عاشق
دور از غم و اندوه و هر رنج و بلا دیدم
باران محبّت بود در دیده ی عاشق ها
من مهر و محبّت را با عشق و وفا دیدم
ناگاه موذن زد بانگی که ز جا برخیز
ای «مخلص صادق» من نوری ز خدا دیدم
شنبه ۱۴۰۲/۸/۶
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 08 دی 1402 11:48
درود بر شما
محمدهادی صادقی 09 دی 1402 08:06
درود و سپاس