تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
طارق خراسانی

گر بگیری کلامِ طارق را ننشیند غبارِ غم بر دل منشین نازنینِ من هرگز پای پائیزیانِ پا در گل 18 اردیبهشت 1399

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

زندگی با سادگی جاریست قالب: چهارپاره وزن:فعلاتن مفاعلن فعلن بحر:خفیف مخبون محذوف می چکید از شکاف شب آرام قطره قطره شفق به روی افق نور مهتاب و ابرهای سفید حلقه حلقه دمیده دود چپق ۰۰۰ آسمان پر ستار...

ادامه شعر
مریم ناظمی

باهم شتابان پله ها را فتح می کردیم مثل همیشه مترو لبریز از مسافرها دستان تو محکم به دور شانه های من تا دور باشم از نگاه هیز عابرها آن روزانگاری دلم دلشوره باران بود از لابه لای ازدحام گیج آدمها خس...

ادامه شعر
طارق خراسانی

چه باید کرد در این روزگاران که پشتِ هر دَری فرمانِ مرگ است؟ بهار و شاخه ها سبزند از برگ ولی موجِ بلا بر مرگِ برگ است سپرده بِه وجودت بر خدایی که هر چه شادی و غم جمله از اوست بگیرد جانِ آنکه باورت ...

ادامه شعر
سعید اعظامی

میدهم یک دفتری از خاطراتم درنگاهت پر کنند میدهم قول شرف اشکام جان فنجانت تر کنند میدهم جان تاکه بینی، اشک رااز چشمانت سرکنند غم وغصه وخاطرات کهنه را،ز جانت در به درکنند میگویم امشب یک نفرمنتقدد...

ادامه شعر
مریم رضایی

یه پرتره ی کوبیسمی از پیرهن...گردن... و صورتی که جای گریه تلخ میخنده... این ادم برعکس ریشه کرده تو خونه م ای تف به هرکی مثل تو موهاشو میبنده! با آب چی رو میشه از ذهن یه آدم شست؟! کارون یه دیوونه اس ک...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

عقل سرخ اشراقیان بدانند ما عقل سرخ گشتیم سیمرغ را صفیریم مست از می الستیم با عشق هم نوا شد پیمانمان از اوّل شکر خدا که هر گز دل بر هوا نبستیم گشتیم ابن سینا مشی زمانه کردیم زان رو تمام دوران در دیگدا...

ادامه شعر
هدی اقبالی

رنگ می بازد نگاهی کز تو آتش گونه بود از برای درک احساسم جهان وارونه بود هی قدم را تندتر برداشتم بر هرقدم هرچه آمد بر سرم از چرخ این گردونه بود سخت می گیرم،همین دلبستگی هایم بس است گرچه چندی می شود د...

ادامه شعر
اکرم گلبان

می نوشتم بغض را پنهان کنم شاهد من این دوچشمان ترم شاهد من آن خدایی که نشست در میان واژه های دفترم می نوشتم واژه واژه از تو و... برگ برگ دفترم می سوختند در سکوت این حرف های مشتعل چشم ها را بر قلم می د...

ادامه شعر
ناصر تهمک

مرگ من حادثه ای بود که از ساختمان به زمین تو فرود آمدم و رنگ شدم ایستادم وسط رابطه ای نامربوط تو که آرام شدی من به درک جنگ شدم ارتفاع و سرم و تیرچه تاثیر نداشت کوچت از کوچه ی ما حس سفر داد به من رفتی ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

وفای غم ز شادی بیشتر بود که شادی رفت و غم در دل هنوز است نگردد کهنه غم، این همدم دل به روز است و به روز است و به روز است 2 اردیبهشت 1399...

ادامه شعر
طارق خراسانی

بی تو ای جایِگاهِ خوبانم زیر بارانِ اشک، تَر گشتم دور از ایران و خانه ام بودم من به ایران، به خانه، بَر گشتم پی نوشت از آغاز تاسیس سایت شعر عزیز ایران عضو آن بودم، چند ماه پیش که به سایت مراجعه...

ادامه شعر
هدی اقبالی

منفور ترین ساعت دیواری دنیا امشب خبر از تلخ ترین حادثه می داد من با کلماتی متقاطع سر هر سطر او با جهت عقربه می گفت که ای داد! وقت است که تنها بنشینم به خیالم دیگر ندهم دل به کسی ،عهد نبندم اندازه یک...

ادامه شعر
طارق خراسانی

به احمق محبت مکن غم سزایت شود سزای محبت بدی بود و هست بزرگان دانا چه خوش گفته اند مده تیغ بُرّان به زنگی مست 30 فروردین 1399...

ادامه شعر
ایمان اسماعیلی

آدم فضایی ها اگر بد هم که باش اند بهتر برای آدمیت در تلاش اند شاید که آنها هم گرفتارند ولیکن با چهره ای خندان به دنبال معاش اند آدم فضایی ها کجایید ما حسودیم گوی بدی از کهکشان را ما ربودیم هرجا که ...

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

سوت می زد قطار تنهایی کوپه کوپه مسافری کم بود ایستگاهی نداشت من بودم چمدانی که مملو از غم بود چنگ می زد به صورتم باران قاب عکسی نشسته بی لبخند شاخه هایی شکسته از طوفان غنچه هایی گسسته از پیوند رنگ م...

ادامه شعر
نوید حیدریان

هَم بِتو عشق دارم هَم نفرت از تو تا من یه مویِ باریکه بی تمامیّتِ تو ، روحم از جسمِ خَستَم بفکرِ تفکیکه دلِ من مثلِ شهرِ متروکس وسعتِ بودنت که کم میشه زیرِ پس لرزه هایِ رفتنِ تو پُشتِ دیوارِ خونه خَم...

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

در بهاری که می چکد پاییز بوی گل های تلخ وهم انگیز انعکاس از بلور تنهایی نبض های تپش دراین دهلیز *** خواب و رویا گره به شب خورده گوئیا مرگ در دلم مرده خیس باران شب به لانه جغد موج طوفان که ...

ادامه شعر
عباس ذوالفقاری

,,,مادر،،،،، کوله بارت پر از غم و درد است چهره ات رود خانه ای از مرگ این چه راهیست جبر تاریخست آخرش داستان برگ و تگرگ تو خدایی خداتر از هر چیز عاشقانه ترین غزل هستی چادرت بوی عاشقی دارد تو که نوشین ت...

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

صحنه این بود یک نمایش تلخ بعد از او نقش اولش بودم نقش من را همیشه بازی کرد اول او بود و آخرش بودم پردهءء اول نمایش شد کودکی های تلخ و نامعلوم خاطراتی که رفت و پنهان شد پشت ِ فریاد و درد نامفهوم ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا