- لیست اشعار
- قالب
- سپید
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
هیچوقت در "به رویم" بازنکردی... دلتنگ شدم ودلتنگ نشدی "فردا " که رفتم تو ندیدی مرا برایم دلتنگی نکن که دگر راه برگشت نیست خواه گریه کنی ... یا که دنبالم کنی خورده گیری کنی که دورتر شدم در واپسین دمِ ...
ادامه شعرآمدنت .درخت را وسوسه شکوفه دادن می کند فصل را وسوسه عوض شدن و بهار را راهیِ دیار من آمدنت هوا را نو می کند.
ادامه شعراینکه چرا تو را دوست دارم نمیدانم. اما تو را چراهر روز بیشتر دوست میدارم میدانم، زیرا که تو آخرین کسی هستی که میتوانم دوستش بدارم...
ادامه شعرمن من من در نقطهی نونِ واژهی من حسیهست که فقط میخواهد مرا با عطرِ گل نرگس مست به یغما ببرد محور پیدایش کل زمان یک زمین ، یک هوا ، آسمان منم اینک بهار؟...
ادامه شعرنه... نه ، نمیتوانم باور کنم که این شهر شهر من باشد شهر من شهر گل های شقایق و دل های عاشق است شهر من جایی برای زمین خوردن ندارد شهر من شهریست به لطافت پوست شب که . . باران لطافت ...
ادامه شعرقلبی که، برای نجات بشریت نتپد...، در رگهای جریان دارد خونِ ابلیس...،!! محمد علی دهقانی کروکی ۳ شهریور ۹۳ هامبورگ #م_بهنام...
ادامه شعرمن از زلال غم آلود مهتاب از دشت بیکران سکوت آیا به روشنایی خواهم رسید ؟ . . شب در حصارهای بلند سنگی خشم در عمیق خویش به بندم کشیده است . . دورم ز مهربانی روزهای خوب نشنیده ام صدای گرم نوازشی نشنیده ا...
ادامه شعرچه غریب است نفسهای من اینک در آن شهر که نفسهای تو در باور آن گم شده است حسن سهرابی
ادامه شعربس که بِخیه خورد زخمِ زندگی دردها ناکار شدند و دستِ بخیه ها دریده تر ✍رجبعلی باقری #سپکو_بخیه
ادامه شعردر این سرمای سوزان کنج اتاق در سکوتی مطلق بیدار مانده ام درد سختی چشم هایم را بیدار نگه داشت تمام وجودم را تر س فرا گرفت گوش هایم هر از چند گاهی به یاد شُر شُر ناودان درد اشک می کشد بی تابی می...
ادامه شعرhttps://s2.uupload.ir/files/۲۰۲۳۰۲۱۴_۲۰۵۶۰۴_msy0.jpg یک ثانیه اشک از صدایی که در واژه ها می رقصد لال می شود از سکوت! انگار زخمی جای خون را در فکرِ یک نفر گم کرده باشد، این بار تمام شعرهایم را ...
ادامه شعرآتش کبود چشمانت که به تاریکیِ شب هایم شعله می کشد تمامِ پهنای پریروزم را بر آتش دل دادگی ام می گیرانَد ✍رجبعلی باقری #سپکو_آتش...
ادامه شعر"تصویر لبخندت" نگاهم را بسته ام بر تصویر لبخندت و کشف صورت هامان. آن سوی پنجره هوا پر است که از صبح یک ریز می بارم! می خواهم چیزی بنویسم کوتاه، پس بلند می شوم به وقت قامت خورشید، تا در سینه ی من چکا...
ادامه شعرآنگاه که در خود و خانه تنها می شوم سرگردانی در کویر سکوت را مانم که فقط بتو می اندیشد به لبخند مهربانانه ات به نگاه نوازشگرانه ات بناگاه درین سکوت دوست داشتنی در این رویای شیرین ...
ادامه شعرحسی دارم از حضور سکوت تلخ. سکوتی که شکستن را تمرین میکند. بهارانم را تجربه یی از زیستن نیست و دردم را گلوی پاره فریاد میزند حاشا که هنوز زنده ام. ...
ادامه شعرشربتی تلخ خوراندند مرا من و شیرینی روزگاریست گم شده ایم..!
ادامه شعرمی ترسم از دردهایی که ماندگارند دردهایی که ریشه دارند می ترسم رشد کنند بپیچند بر جانم...!
ادامه شعردر پسِ این زندگی چه تجارتی پنهان است که اینگونه، روی گهواره ی زمین نوزادها با دهانی گِل بسته، یخ می زنند؟! و چرا سقفِ خانه ناگهان، سفره ی مرگ میشود... در کاشانه ای، که شبهای زیادی در آن ماه را د...
ادامه شعرمردم درین حجم بی پایان سنگ و خاک میان مردگان خاموش و بی یار هست زنده ای شاهد احوال در شهر خالی از نور و شادی در این ویرانه مسکن بلاخیز هست شنوا گوشی یا حزین آوایی دست کمکی یا ناکوک سازی امید به فرجام...
ادامه شعرﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺭﻭﻳﻢ ﺑﺴﺘﻪ اﻱ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭا ﻧﺒﻴﻨﻢ اﻱ ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﻦ ﻓﻘﻄ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭا ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻢ...
ادامه شعر