هیچوقت در "به رویم"
بازنکردی...
دلتنگ شدم ودلتنگ نشدی
"فردا " که رفتم تو ندیدی مرا
برایم دلتنگی نکن
که دگر راه برگشت نیست
خواه گریه کنی ...
یا که دنبالم کنی
خورده گیری کنی
که دورتر شدم
در واپسین دمِ آواره خواهم شد
تا بیش زین
نگاهم لای دنده های خیالُ
وابسته ی دل بی هوا نشود
به زبان دلم بارها نوشتم
این بار می گویم
ذره دره خورد شدم
لای چرخ دنده های غرور
گسیوم سپید شد
نای پا شدنم نیست
خُلق و خویم رنگ بی نفس گرفت
دیگر چیزی نه کوتاه ونه بلند نخواهم نوشت
تا وقتی که ماه تموز فرا رسد
یخ زمستانی آب شود
اکنون که به ته ره رسیدم
ب غ لم ترکید از این همه غصه ودرد
هنوزم از خواب بیدار نشدی
لااقل پنجره را باز کن آهسته دستی تکان بده
تاهر دو شانه هایم ز سرشوق قد علم کنند
آینه زسر ترس بشکند
خیال زیبا هم جز تو به کسی دل نبندد
والا هزارتکه خواهم شد
نگذار ردپایت از دلم پاک شود
جاده های انتظار به عشق
بدون باران خیس کرده تنم
معشوق بدون چتر
از شدت خستگی چشمانش سیاهی خواهد رفت
این قدر سخن از عشق زیر لب بگو
تا مسیر راه را پیدا کنم
در جنگل بی عاطفه ها از هوش نرم
برای آخرین بار با تو هستم
بیا با من با عشق بمان
منوچهر فتیان پور (راد)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 05 اسفند 1401 15:58
منوچهر فتیان پور 05 اسفند 1401 22:58
درود استاد خوش آمدید
کتایون رها 05 اسفند 1401 19:05
سلام و درودهایم پاک
استاد نام آشنا خوشحالم که در صفحه دیگر شاعران میروید
شعرتان را خواندم . . کمی تا قسمتی خوب بود !!!
امید که از بنده دلگیر نباشید!!
روزگارتان شادان باد
منوچهر فتیان پور 05 اسفند 1401 23:06
سلام خوش آمدید
اصلاً چرا ناراحت
یک نظره دیگه
ممنون هم هستم
اسماعیل سهامی 08 اسفند 1401 06:47
دورد بر شما
دکتر سیدمحمدرضا لاهیجی 09 اسفند 1401 20:31
درود بر شما جناب فتیان پور گرانقدر
زیباست
فیلمشعر خوبی خواندم دست و دلمریزاد
سلامت باشید
لطفاٍ مواظب و مراقب خوبیهای خود باشید
منوچهر فتیان پور 15 اسفند 1401 00:23
سلام و عرض ادب استاد بزرگ مهرم
بابت حضور و نظر پرمهرتون بسیار ممنونم
سپاسگزار مهر نگاهتان هستم