و کاش تو هم پای من می آمدی
پای آن خیالات شور انگیز
تا منطق نیشخند نمی زد
اجتماع نقیضین محال
هیچکس به تو نگفته بود
وهم واقعی است ؟
پس آنجا کجا بود
که زندگی های
نزیسته یمان را آنجا کردیم
و پوست واقعیت را برای دقایقی آنجا کندیم
تا به خیال خودمان جبران مافات کرده باشیم
حتی دیگری را دیدم
که خیال داشت
اما او که واقعیت برایش سنگ تمام گذاشته بود
او دیگر برای جبران مافات چه چیزی ....
با آنکه دور تر از دوری
من اما خیال تو را برداشتم
ولی واقعیت تو برداشت
سنگ و شکست آیینه های دنیای خیال
من اما اعتنا نخواهم کرد
تحریم های واقعیت را
و اگر به دفعات خوردم از واقعیت سیلی
آدم مگر در کوته راه زندگی
چند خیال دارد که بخواهد روی آنها
فعل ایستادن را صرف کند؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 فروردین 1402 16:00
درود بزرگوار ا