تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن  مصطفایی دهنوی

« عزیز مادر » هـر آن فـردی ، عزیز مادرش بود یقیناً خاک عالم ، بـر سـرش بود هـر آن فـردی ، اگر بی تربیت شد جهت این بود ، عزیز مادرش بود هـر آن طف...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« دانای وافر » خداوندا ، تویـی دانای وافـر1 چرا خلقت نـمی باشند برابر خدایا ، زین تفاوتها که دادی به خلقت داده ای بسیار کیفر تفاوت تا که باشد ،اند...

ادامه شعر
طارق خراسانی

از کف دستی نه کف، آری نگر جان یافتم لعلِ رخشانی به از لعلِ بَدخشان یافتم همچو غواصانِ بیدل رفته ام در بحرِ عشق با رفیقان سفر دُرِّ فراوان یافتم آنکه پُل بر بست بادستش نه من بودم، ولی دست های...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« پیغمبر زردشت1 » کی قامت زردشت کم از شخص دیگر بود از جانب یزدان ، ره علمش به هنر بود پیغمبر زردشت ، خدا را به نظر داشت کز رأی خدا ، رأی دقیقش به نظر بود زر...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« پند کردگار » بـر نعمت تسلطت ، ای حیّ1 کردگار رحمی بکن، به جورکش دور روزگار عطری زِ زلف خود ،بفشان بر نسیم صبح تا بوی آن به من برسد ، صبح نو بهار هر کس ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« شاهد » هر آن فردی که با من،کینه ور بود تلاش و کوشـش آن ، بی ثمر بود که من از خودکفایی منعم هستم تمام کارم از دستـم ، هنـر بود مرا آن کینه ور ، نـتوان زمین زد ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« رفیق راستگو » هر آن فردی که بر من ، پُـر ضرر بود یقیناً از همان افـراد ، شـر بود مدامـاً آتـش افـراد بـد کار به کار نیک و پاکـم ، شعله ور ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« اسرار حق » خدا زآن صفاتش که شد کردگار برای بشر ، باشد آمرزگار خدا بهر آسایش ما بُوَد به گردش در آورده لیل و النهار6 اگر روز ، روشن نمی کرد...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« دید بشر » دید بشر ، می بُوَد از کردگار تا نـگرد ، قدرت پروردگار گر زِ خدا ، بـر تو تفضل نـشد چشم تو بسیار بگیرد غبار روشنس آن حکمت پرورد...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« سیمرغ » یکی اسم سیمرغ ، معیار بود که در منطق الطیر1 عطار بود کسی جسم سیمرغ اصلاً ندید کز آن مرد دانا به گفتار بود همان منطق الطیر را او نوشت ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« کشتی نوح(ع) » جان من تکیه گهی نیست به دنیا ، نه قرار مسأله کشتی نوح(ع) است،نه نوحس سر کار نا خدای دیگری نیست، به غیر از ره نوح(ع) تا زِ طوفان بِـبَرد ، قوم...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« میراث ادب » تا زِ میراث ادب ، نام و نشان خواهد بود با ادب را به جهان ، بخت جوان خواهد بود هر که میراث ادب ، را بگرفت از پدرش نوجوان بختِ جهان گشت و جوا...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

معنای مفهومی در قالب قصیده : بر وزن عروضی مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن ای سیّدِ رسولان ، بشنو ،پیام ایمان تا با خبر بسازی کامل ترین انسان این وحی از پیامِ قرآن ، بگیر ، دانی هر بار خوان تو قرآن ا...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« عاقبت کار » ای آنکه به دستور خدا کرده ای اقرار از بهر خدا ، خلق خدا را تو میازار این نکته ی سنجیده بگفتم :به دو صد بار کس را مده آزار،که باشی تو سبک...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« سود و زیان » خداکی با بَدان بد بود،بدان را می دهدشان سود کز اول قدرت دنیـا ، به دست مردم بد بود بدی در هر نفر باشد ،خدا آن را دهد سـود مداماً سود این دنیا ، ب...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« شیطان فطرت » حسن آنگه مدبّرشد،که از حق حرف حق گوید وگر نه بی سوادی را،نه حق باشد نه می گوید حسن این نکته را داند که حقگو در ره حقست چو منصور اَر سر دارس،زِحق صد نکته میگوید و...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« بود و نابود » معشوق اگر نباشد ، عاشق کجا توان بود چیزی اگر نباشد ، کی پی بر آن بنا بود چیزی که خود نباشد ،سود و زیان از آن نیست سود و زیان هر چیز، ثابت...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« عاشق شیدا » شما ای عاشقان ،یکجا برقصید قشنگ و خوشگل و زیبا برقصید هرآنکس عاشقس،دیوانه می شد مبادا بی خود و بیجا برقصید اگر عاشق شدی ، مانند مجنون ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« طرز سخنوری » آنها که حکمرانـی و امر خدای را دانند طرز سخنـوری و رضای خدای را دانند با آشنایـی سخـن حق ، به روزگار بـر نیک و بد ، ممیز...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« حق بین » گر آدم حق بینی ، چشم از همه کس بر بند هر کس که بحق دل بست،دل از دیگران برکَند بر بند به حق پیوند ، هیچ اند دیگر مردم محکم تـر از این بربند ، با حق...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا