« شیطان فطرت »
حسن آنگه مدبّرشد،که از حق حرف حق گوید
وگر نه بی سوادی را،نه حق باشد نه می گوید
حسن این نکته را داند که حقگو در ره حقست
چو منصور اَر سر دارس،زِحق صد نکته میگوید
ولی حقگو چنان باشد، به هر جا تا به پای جان
اگر جان در خطر دارد،به غیر از حق نمی گوید
دلا در هر کجا باشی، سخن را با حقیقت گو
سخن کز جانب حقس،کسی آن را ابد نمیگوید
اگر دانا دلی هستی ،سخن حقگو مگو باطل
که دانا دل به هر دوران ،سخن باطل نمی گوید
بیا حقگوسخن بشنو،که حقگو بنده ی حق شد
گر آن میثم به داری بُد،سخن جز حق نمی گوید
حسن گر روح آن میثم، تو را یاری دهد بتوان
بگویی گر بود بر دار، زبانش بد نه می گوید
بیا این نکته را بشنو گر این مطلب نمی دانی
به حقگویان بگذشته ، زبانی بُد نه می گوید
دلاحق را زِ حق بشنو،که حق اندر ره حق است
وبدگو در ره جهلست،جهل از حق نه می گوید
کتاب آسمانی را ، چرا ملت شدن تابع
برای آنکه از حقس،سخن جز حق نه می گوید
به باطل کی توان جویی،ره حق را نمی جویی
که در تاریکی جهلی و جهلت حق نه می گوید
اگر آن عقل رحمانی ، تو رهبر شود شاید
که حقگونزد حق باشی،که عقلت بد نه میگوید
مدام ای دل به حق بگرای،که حق با محتوا باشد
بدون محتوا چیزی که باشد، حق نه می گوید
دلا در محضر حقی ، سخن از حق توان گویی
در این محضر برِ داور ، دلی ناحق نه می گوید
زِشیطان فطرتان بگذر،حسن این نکته را دریاب
که شیطان فطرتی اینس،سخن برضد حق گوید
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 09 آبان 1399 13:51
!درود
حسن مصطفایی دهنوی 12 آبان 1399 07:24
درود ها
کرم عرب عامری 09 آبان 1399 20:53
درودتان استاد
حسن مصطفایی دهنوی 12 آبان 1399 07:24
درود ها