ستم در روز محشر با خدا شد پر از ایمان به درگاه دعا شد ولی در شهر بی فردای دوزخ رها در کوچه غم های ما شد - ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)...

هر کس که از این دنیا، در مرحله ی شادش بود در مرحله ی دینـداری ، آن وقت کسادش بود در جَـوّ هوسبازی خوش بود به دنیـا و گشت ...

بهتر است قصه عشق تو به پایان برسد باز مجنون برودتا به بیابان‌برسد فرصتی نیست جواب تواگرنه باشد قاتلت می‌شوم‌وحکم به زندان برسد _______________________ باورم‌نیست که عمرم به زمستان‌برسد یا لبم برلب ...

طریق کار این دنیـا ، مدام افـیونگری باشـد بر این افـیون و نیرنگش ،هزاران مشتری باشـد طریقش را به آرامش کجا دید...

آن ارتباط آب و خاک ، از نظم آن یزدان بُوَد دهقان که بر نظم آورد ، جزء هنرمندان بُوَد نظمش که از حق می بود نعمت...

فساد و کینه جویی است ، برای حکم رانی است برای حکم حق که نیست ، برای مُلک فانی است کسی که حکم حق شناخت، جفا به کس نمی کند ...

این نسـل نـوزاد بشـر در کـار خـود حیـران بـُوَد حیرانی اش امـروز نیست ، از پیشتـر دور...

تلسکوب جیمز وب . جیمز وب حقا که غوغا می کنی عمق هستی را تما شا می کنی می نشینی در دل اندیشه ها شعبده هارا چه رسوا می کنی...

سفارش کرد پیغمبر ، برای امتـش یک سر که باید فیض دریابند ، از آن دربار آن داور جهان بی مروت بین ، که بر ...

ای پسرا ، به هوش باش حرف خدا شنفتنی است غنچه گل به شاخه اش ، روز دگر شکفتنی است روز جـزا و رستخیـز حرف همان خـدا بُوَد ...

به زیر تیغ غم عریان صبرم سوار اسب بی افسار قبرم اگرچه میوه ی ممنوعه خوردم اسیر اختیار دیو جبرم

خداونـد سخن گویـی ، سخـن گوید که می گویـم کف خاک سـر راهش ،اگر جویـم که مـی بویــم خد...

بهار آمد ولی گل را چه سود است سراپای تن باران کبود است هوا در شهر آدم های خود خواه سوار ابر بی افسار دود است

بیابان آمد و دریاچه پژمرد نفس در دود ماشین ها ترک خورد سکوت مردم شهر جدایی قناری را به دنیای قفس بُرد _ ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین) ...

درخت بارور باشـد هـدف بر ضربه ی سنگ اسـت درخـت بی بری باشـد معـاف از ضربه ی سنگ است مثل جانـا هـمین باشــد میـان عالِـم و جاهـل ...

تعالله ، از آن علم خـداونـد زِ علم خود ، به ما آن می دهـد پنـد تمام عالـمان گفتن زِ علمـش کنـد ثابت زِ علمـش هر چه گوینـد ٭٭٭ هـر که به ...

ای خدای بخشش و روزی خدای مهربان ای خدای مهر و کیهان و زمین و آسمان سال نو بر ما نکو گردان پر از مهرش نما بخت ما را دور کن از هر بدی اندر جهان غلامرضا انعامی...

هر کس که گلی از سبد یار بچیند ،خوشش آید یک لحظه کنار در و دیوار نشیند ،خوشش آید ما را چه به این عاشقی و بازی آنها «دیوانه چو دیوانه ببیند ، خوشش آید» نصرت اله...

دل انسان به حرص و کینه چرکین هوا آلوده و دریاچه غمگین مصیبت ها به دوشش دارد آن کس که میخواهد زمین را بهتر از این

اومایهَ عید و سال نو مِه ئینیم جومهَ مخمل،دِ وَر بانو مِه ئینیم بیا بانو ،بَکو وا نو ،دِلِه شاد کِلِه شادی بَزِن، دی مَلکِ آباد نصرت اله صفی زاده (لوران) این دوبیتی به زبان شیرین لری ...