تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
صدیقه جـُر

می‌توانی که بیایی و دلم شاد کنی بزنی خنده به غم پنجره ها باز کنی، میتوانی که بیایی به مهمانی دوست، عشق را با همه ی جاذبه اثبات کنی می‌توانی که بیای و در این بازی شعر شاعران را به غرل گویی خود ...

ادامه شعر
شیما رحمانی

دست هایت؛ بویِ باران می دهند چَشم هایت؛ هر گُلِ پژمرده را جان می دهند باغچه؛ عطرآگین تَر شُد از وقتی که تُو؛ گُل کاشتی! ...

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

مثل آن باغ پر از نور که رویایی بود کاش بودی و طلوع تو تماشایی بود ای تو مجنون غم عشق، اگر می‌بودی همه‌ی بودن من با تو چه لیلایی بود روح من با تو پر از موج و تلاطم می‌شد روحم از حادثه‌ی عشق تو دریایی...

ادامه شعر
سروش اسکندری

شاید، کسی با پایی برهنه در بی انتهایی بیابان در آفتابی سوزان انتظار تو را می کشد ... ؟

ادامه شعر
صدیقه جـُر

✍????از کفر من تا دین تو یک بند انگشت مانده است،، یا دل به قلبم میدهی یا خانه را ویرانه کن،، مجنون و شیدایت منم آن عاشق زارت منم،،،بهر خدا یکدم نظربرحال این پروانه کن ،، ب...

ادامه شعر
کیوان هایلی

بی فراخوان آمدم، جان را فدایت می کنم ای به قربانت شوم، دنیا به نامت می کنم بیش از این بر من نتاز با آن نگاه مهرُخت بر دلم جانی بده تا من نگاهت می کنم ...

ادامه شعر
امید کیانی

دفن است در این سینه، نهان عشق تو ای یار گنجی است میانِ دلِ ویرانه‌ی عاشق

ادامه شعر
سروش اسکندری

عشق یعنی : در کنار پنجره تنهایی ... با آواز چکاوک و بوی نرگس ... روی برگ شبنم های خیس ... به یاد او یک فنجان چای نوش جان کنی ......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم رب الشهداء و الصدیقین به مناسبت روز عرفه صبح است و صحرا منتظر تا تو بیایی ای مظهر نور جلال کبریایی هر دانه شن در بیابان بی قرار است آن دم که صحرا را مشرف می نمایی ای نور هستی این وداعی عاشقانه ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

زندگی را اندکی آسان کنم عشق را در سینه ام ویران کنم خسته ام از این پلیدی های زشت عاشقش هستم، ولی کتمان کنم

ادامه شعر
سامان نظری

نگاهی به تو کردم،یک زندانی آزاد(آدم) یک گنجه بی در،کهنه و تیره و تار(آدم) زیبایی که ندارد،نه گل و نه چمن و درخت(آدم) از این اتاق خالی و پوچ،به کجا باید رفت(کبوتر) گرفتاری و در بند،بی هیچ نگهبانی(آدم...

ادامه شعر
کیوان هایلی

آن کَس که به عشق یار دُچار است سرگشته و آشفته به کار است آن کَس که ز عشق یار گریزد بر اسب مراد خود سوار است

ادامه شعر
شیما رحمانی

خوب یا بَدَش را من نمی دانم! اما؛ دلم گیرِ نگاهی شد، که در عمقش؛ هزاران جنگلِ سرسبز پنهان بود و دریائی در آن پیدا؛ که پایانَش نمی دیدم اما؛ دریغ و صد هزار افسوس خطا کردم خطا کردم خطا کردم. ...

ادامه شعر
سامان نظری

تو در همه وجود من،زنده و پایدار هنوز اما درد این دلم ، حسرت دیدنت هنوز فهم ی نبود در آن زمان،درک کند وجود تو جهان اگر بهشت بُوَد ، زمین آن وجود تو آنچه نشسته در دلت،مهر خدایی بود و بس برای عشق بعد...

ادامه شعر
سامان نظری

سخن از دوست مهم است رفیق تو به هر کس نتوان دل بسپاری رفیق چون دهان به حرف بیاید او را من و این صوت نیاز است رفیق زین جهانی اعتمادش که به من کور شَوَد تو زبان نه دل و در سینه شنیدی رفیق من و تو مثل ...

ادامه شعر
jalal babaie

آسمان صاف و خالی از ابر بود عرصه جولان من. چشم تو را چون نگاه کردم ماندم در آن. نگاهی عجیب حسی عجیب غوغا بود غوغا. اما من سطحی نگر بودم و همسفر عقل شدم. عقل مرا در دریای مواج خود غرق کرد. جسمم را در ج...

ادامه شعر
کیوان هایلی

به قدر یک هوس با ما شدی یار نماندی بیش از آن همراه و دلدار چه گویم با دلم صحبت ز عشق ات تو بودی عشق ما وامانده در کار ...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

" روزنه ای بی خورشید" دلم بر می خیزد از روزنه ای بی خورشید و همه ی تنم بنفشه ای می شود در باد چیزی از نور تو در من جا مانده و گرده ی خیالی از آفتاب چگونه این شعر وحشی را از ریشه در آورم؟! شاعر: مرض...

ادامه شعر
کیوان هایلی

شبهای بی وصالم، با یاد یار گذشته مهرش به دل نشاندم، از ما دگر گذشته هستم در آرزوی وصل و وصال یارم با دل کنم تبانی حاشا که عمر گذشته ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف گوهر محبت ای که از معجزه عشق و وفا بی خبری ترسم از زندگی ات بهره خاصی نبری چشم خود را به تماشای چه می‌گردانی در خلا باز گو آخر که به چه می نگری بی گمان حلقه دامی است به چشمی که در آن به...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا