نفس در جان، دمب جنبان شد و بعد
زندگی در مرگ عریان شد و بعد

مرد آتش سر فرو در خویش برد
عشق را جولان طغیان شد و بعد

فرصت سر در گریبانی نبود
ناگهان ایمان فراوان شد و بعد

بت شکن این بار در خود...

همینکه خواست بجوشد گرفت بغض قلم را
چگونه شرح دهم ؟ کی ؟ شکوه این همه غم را

به لاک خویش فرو برد سر که هان چه بگویم
کشم اگر چه عنان را زنم مگر چه رقم را؟

در اوج گنبد مینا شکوه قوس قزح کو؟
در ...

های و هویی در آسمانها بود، رعد بر خود مهیب می پیچید
هر چه گل بود زود می پژمرد، خار بر گل أُریب می پیچید

شیطنت ها که از بشر سر زد، پای در گل شدند آدم ها
شعله ور گشت آتش عصیان، در جهنم لهیب می پیچی...

گرچه خالی می شود همچون تویوتا باک خر
کمتر است از هر چه پندارید استهلاک خر
بر ندارد تاکتان را ترکه اش هرگز تَرَک
سرعتش با ترکه ای بالا بگیرد تا که خر
دُم درازی می کند هرکس که می باشد خپل
از درازای...

شکستیم آنچـــنان در خویشتن از خویشـتن عاری
که کس در ما نمی یابـد نشـــان از خویشـتن داری

درفـــش کاویانـــی را به غـــارت برده اند اعراب
مسلمـــانان گـــرفتـــارند از ایـــن رو به ناچــاری

م...