- شاعران
- ابراهیم حاج محمدی
- دفتر شعر فصلی از عمر
- شعر این نگیری سرسری | ابراهیم حاج محمدی | شعر ایران
ابراهیم حاج محمدی
آخرین اشعار
دفاتر شعر
آخرین نوشته ها
معرفی کنید
-
لینک به آخرین اشعار :
لینک به دفاتر شعر:
لینک به پروفایل :
پربازدیدترین اشعار
این نگیری سرسری
پیرِ ما آورده رو بر جان، نه بل تن پروری
این نگیری سرسری
تا بیابد باده نوشان را به عالَم سروری
این نگیری سرسری
داده _ تا سر درگُمت سازد میان طاق و جُفت_
کی به خوردت حرفِ مُفت؟
کیف او ناکوک شد پیوسته با خر پروری
این نگیری سرسری
حق به جانب تر کند تا جلوه گاهی پیش تو
وا شود تا نیش تو
می کند با همگنانِ خویش دعوا زرگری
این نگیری سرسری
پخمه باشی و نفهمی کی چنین پیرمغان
در دلت جا کرد هان!
کَلّه ات از عقل اگر بِالکُل نمی باشد بری
این نگیری سرسری
رو نمی خواهد کند بر تو اگر یک بار بخت
گام پس بردار لَخت
تا به کی باشی؟ چرا؟ نا سرخوش از بی گوهری
این نگیری سرسری
می کند از سایه ی خود رم اگر روباه گاه
پیش آید اشتباه
می زند از پشت اگر بر سایه ی خود خنجری
این نگیری سرسری
تا که سر در آورد یامفت روزی از بهشت
مثل برتولت برشت
عشوه می ریزد برای پیر ما سیمین بری
این نگیری سرسری
گر نمی خواهی دمی با عشق ورزی خو کنی
نقد جان را رو کنی
سوگلی تر ساقی ات آورده باشد ساغری
این نگیری سرسری
پاره ای چون بر دل صد پاره ات یکباره دوخت
کم نه ما تحتِ تو سوخت
بارور گردد اگر طبع تو با ناباوری
این نگیری سرسری
????
کاربرانی که این شعر را خواندند
امیر عاجلو (23 /07/ 1399) | کرم عرب عامری (23 /07/ 1399) | محمد رضا درویش زاده (23 /07/ 1399) | طارق خراسانی (23 /07/ 1399) | ابراهیم حاج محمدی (23 /07/ 1399) | محمد مولوی (23 /07/ 1399) | رضا زمانیان قوژدی (23 /07/ 1399) | علیرضا علیدادی شمس ابادی (24 /07/ 1399) | سعید اعظامی (24 /07/ 1399) | معین حجت (24 /07/ 1399) | جمشید اسماعیلی (24 /07/ 1399) | کاویان هایل مقدم (24 /07/ 1399) | اکرم بهرامچی (25 /07/ 1399) | علی معصومی (25 /07/ 1399) | محمدامین عبداللهی (09 /12/ 1401) |
رای برای این شعر
نظر 21
-
-
ابراهیم حاج محمدی 24 مهر 1399 00:30
درود
و سلام
و سپاس
فراوان
حضرت
دوست
و
زنده
باشید
و شاداب
و کامیاب
و پیروز
آمین
-
-
-
ابراهیم حاج محمدی 24 مهر 1399 00:30
درود
و سلام
و سپاس
فراوان
حضرت
دوست
و
زنده
باشید
و شاداب
و کامیاب
و پیروز
آمین
-
-
-
ابراهیم حاج محمدی 24 مهر 1399 00:30
درود
و سلام
و سپاس
فراوان
حضرت
دوست
و
زنده
باشید
و شاداب
و کامیاب
و پیروز
آمین
-
-
طارق خراسانی 23 مهر 1399 20:20
سلام حضرت استاد
مستزاد قوی و بی نظیری ست کاری کهفقط بزرگان شعر و ادب از پس آن بر می آیند.
لذت بردم.
میروم دوباره بخوانمش
در پناه خدا-
ابراهیم حاج محمدی 24 مهر 1399 00:30
درود
و سلام
و سپاس
فراوان
حضرت
دوست
و
زنده
باشید
و شاداب
و کامیاب
و پیروز
آمین
-
-
-
ابراهیم حاج محمدی 24 مهر 1399 00:29
درود
و سلام
و سپاس
فراوان
حضرت
دوست
و
زنده
باشید
و شاداب
و کامیاب
و پیروز
آمین
-
-
-
ابراهیم حاج محمدی 24 مهر 1399 02:10
درود
و سلام
و سپاس
فراوان
حضرت
دوست
و
زنده
باشید
و شاداب
و کامیاب
و پیروز
آمین
-
-
معین حجت 24 مهر 1399 09:58
دست مریزاد استاد ، زنده نگه داشت قالب هایی که در عصر ما کمی مظلوم واقع شده اند کاریست بسیار ازرنده و قابل قدردانی ، که البته از عهده اساتیدی همچون شما بر می آید...
البته چقدر این قالب مستزاد و همچنین ترجیع بند و ترکیب بند دلنشین و ستودنیند ...-
ابراهیم حاج محمدی 24 مهر 1399 12:20
درود
و سلام
و سپاس
فراوان
حضرت
دوست
و
زنده
باشید
و شاداب
و کامیاب
و پیروز
آمین
-
-
-
اکرم بهرامچی 25 مهر 1399 05:51
میرداماد، شنیدستم من
که چو بگزید بُن خاک وطن
بر سرش آمد و از وی پرسید
مَلکِ قبر که: «من ربک من؟»
میر بگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:
اسطقسیست - بدو داد جواب -
اسطقسات دگر زو متقن
حیرت افزودش از این حرف، مَلک
بُرد این واقعه پیش ذوالمن
که: «زبان دگر این بنده تو
میدهد پاسخ ما در مدفن»
آفریننده بخندید و بگفت:
«تو به این بنده من حرف نزن
او در آن عالم هم زنده که بود
حرفها زد که نفهمیدم من!» و من نیز اشعارتان را نفهمیدم-
ابراهیم حاج محمدی 25 مهر 1399 09:53
درود و سلام
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش-
اکرم بهرامچی 25 مهر 1399 12:21
کاش پیغام سروشی بود و پیر ِ می فروش
در سرای خاکدان ِ ِ شاعران پینه پوش
آنچه را دیدم نبینی با همه رامشگری
جام ها خالیست تا در جان نباشد باوری
این نگیری سرسری
-
-
-
علی معصومی 25 مهر 1399 11:03
درود حضرت استاد
و حظی دارد این ابیات طتز آلود
هر کس را به مقداری که می چیند
◇◇◇◇
و در اخر
خوش بحال پیرتان
که چنین سیمین بری دارد
برای عشوه گری بخاطر باغ بهشت!
و آن هم یامفت
-
ابراهیم حاج محمدی 26 مهر 1399 00:07
سلام و درود حضرت دوست را. ممنونم حضور گرانقدر و نظر لطفتان را . زنده باشید و شاداب
-
بازدید ویژه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ایرج قبادی
در09 /02/ 1341 -
Moslem Ahangari
در09 /02/ 1399
نقد 7
کاویان هایل مقدم 24 مهر 1399 17:07
درود جناب حاج محمدی عزیز
سبک بسیار جذابی را برگزیدید برای بیان طنازانه، فقط جهت رفع ابهام برای خود، مقصودتان در دو قسمت زیر را به نثر اگر ممکن است بفرمایید.
کی به خوردت حرفِ مُفت؟
کیف او ناکوک شد پیوسته با خر پروری
تا که سر در آورد یامفت روزی از بهشت
مثل برتولت برشت
جسارتا برای اختتام هم با عنایت به حفظ لحن طنز ولی برای اینکه قابلیت قرائت در مجامع مختلف نیز حفظ شود پیشنهادم جایگزینی این عبارت بود:
چون دماغ تو بسوخت
به جای " کم نه ماتحت تو سوخت"
نویسا باشید و مانا
ابراهیم حاج محمدی 25 مهر 1399 09:46
درود سلام حضرت دوست و ممنون از حصور ارجمندتان
پیر برای اینکه تو را میان طاق و جفت سر در گم سازد کی به خورد تو حرف مفت داده است ؟ پیر ما با خر پروراندن کیفش کوک نمی شود. [[ که چنین کاری کند]]
(( این سخن می تواند به طعن باشد)) و به همین لحاظ ایهام بسیار جالبی دارد . در مورد (( کم نه ماتحت تو سوخت]]نیز به عرض مبارک می رساند که چون اثر طنز است به همان شکل قابل ارائه است
کاویان هایل مقدم 25 مهر 1399 19:37
درودها شاعر طناز
و تشکر بابت توضیحات، البته که پیشنهاد اسمش روی خودش هست و معنای اختیار در گزینش در جوف آن. (در خصوص خاتمه شعر را عرض میکنم)
به هر حال در ملاحت طبع شما در این شعر تاثیری ندارد.
ابراهیم حاج محمدی 25 مهر 1399 10:05
۱- سیمین بری برای اینکه مانند برتولت برشت یا مفت یک روز از بهشت سر در آورد برای پیر ما عشوه می ریزد
۲- برای اینکه پیر ما مانند برتولت برشت یک روز رایگان سر از بهشت در آورد یک سیمین بر برای پیر ما عشوه می ریزد
۳- یک سیمین بر برای اینکه یک روز رایگان از بهشت سر در آورد برای پیر ما، مانند برتولت برشت عشوه می ریزد
۴- برای اینکه پیر ما یک روز سر از بهشت در آورد یک سمین بر مانند برتولت برشت برای او عشوه می ریزد .
ایهامی از این بهتر دوست عزیز ؟ ایهام بین چهار معنی.
کاویان هایل مقدم 25 مهر 1399 19:42
در این صنعت بدیع که حضرتعالی برگزیدید اساسا جای سوال نیست، هر چهار صورت هم متین، بلکه تعجبم از باب ورود برتولت برشت نخراشیده و نتراشیده به عنوان عشوه گری که یا مفت سر از بهشت در آورده بود استاد
آخر ما تئاتری ها برشت را تا آنجا که شناختیم اهل این حرفها نبود، یک آلمانی خشن تابع ضوابط و قواعد مخصوص ژرمن ها بود. این بیچاره را چه به ناز و عشوه
در هر حال کلی با مطایبه شما حال کردم.
ابراهیم حاج محمدی 26 مهر 1399 00:02
درودی مجدد بر حضرت دوست
دقیقا بخاطر همین شناختی که از برتولت برشت دارید و داریم تعمدا از نام وی در این طنز بهره برده ایم
اکرم بهرامچی 25 مهر 1399 13:11
پیر ِ طماع ِ سرای می فروشان ِ خموش
کی تواند بشنود گلبانگ سازی از سروش
گرچه شاید حقه ای دارد در این نو آوری
روزگارانی که مکنت هست در تن پروری
لقمه ها دارند خون آلوده با نان بربری
این حرامین لقمه ها را نیست کار دیگری
این نگیری سرسری