3 Stars

و بعد

ارسال شده در تاریخ : 11 شهریور 1396 | شماره ثبت : H945437

نفس در جان، دمب جنبان شد و بعد
زندگی در مرگ عریان شد و بعد

مرد آتش سر فرو در خویش برد
عشق را جولان طغیان شد و بعد

فرصت سر در گریبانی نبود
ناگهان ایمان فراوان شد و بعد

بت شکن این بار در خود ، بت شکست
عشق در قلبش فروزان شد و بعد

دشنه ای رقصید در دستی حریر
جان ابراهیم حیران شد و بعد

عزم خود را مرد آتش جزم کرد
هاجر امّا دل پریشان شد و بعد

سر به فرمان بود اسماعیل نیز
در دلش ناگاه طوفان شد و بعد

عشق دست و پای طوفان را که بست
باز ، دست و پای ایشان شد و بعد

خنده زد بر روی اسماعیل عشق
چشمهایش سنبلستان شد و بعد

شد محقق ناگهان ذبحی عظیم
جلوه گر تا عید قربان شد و بعد

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 198 نفر 278 بار خواندند
محمد جوکار (13 /06/ 1396)   | ابراهیم حاج محمدی (13 /06/ 1396)   | میمنت تولّایی (14 /06/ 1396)   | محمد مولوی (21 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
محمد جوکار (13 /06/ 1396)  محمد مولوی (21 /02/ 1399)  
تعداد آرا :2


نظر 2

  • محمد جوکار   13 شهریور 1396 02:53

    درودتان باد جناب حاج محمدی عزیز
    نفس خود قربان نما در راه او
    نی که خون جاری نما در آب جو ... حضرت مولانا

    خرسندم که غزلی دلنشین از اندیشه و احساس نابتان میخوانم
    رقص قلمتان ماندگار
    rose rose rose rose

  • محمد مولوی   21 اردیبهشت 1399 14:14

    درود ها استاد
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا