شراب چشم تو جانا شبی به یاد آرد
که پای محفل جانان کمی بیارامد
بخواب کودک امید روزهای فراق
دلم گرفته از این روزگار کارآمد
از این جهان مساعد که نا مساعد را
مدام در نظری آورد پذیراند
اگر چه شوق وصالی رها از این گردون
به آن سرای روی خیر عاقبت شاید
کمند عشق به گردن نهی به دنبالش
به آن سرای گذاری قدم تو را خواند
اگر چه ثبت کنی خاطرات عشقی را
به لوح سینه کنی حک دلبری داند
نگاه را بپرستی به چشم درویشی
کنی به قلب رجوعی هوای دل راند
ولی اله بایبوردی
18 / 06 / 1401
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 شهریور 1401 18:35
.مانا باشید و شاعر
ولی اله بایبوردی 19 شهریور 1401 10:17
سلام
سپاس از همراهی تان
زهرا آهن 19 شهریور 1401 00:26
بخواب کودک امید روزهای فراق
دلم گرفته از این روزگار کارآمد
چه غمگینانه زیبا بود...
درودها
ولی اله بایبوردی 19 شهریور 1401 10:18
سلام
تشکر