3 Stars

نامه 53 : از منظومه ولایت‌نامه حضرت علی(ع)

ارسال شده در تاریخ : 09 اسفند 1398 | شماره ثبت : H948575

نامه 53

ضرورت خودسازی و مشورت با دیگران

ذکر رحمان آن خدایی مهربان
دست خط مولا امیرالمؤمنان

بنده ای از بندگان ، گیتی نما
بر پسر حارث که او فرمانروا

مالک اشتر را دهد پندی چنان
تا عدالت را ، به اجرا بین شان

پایبند عهدی بماند جاودان
مصر را فرمانروا باشد همان

جمع آور تا خراجِ آن دیار
دشمنان را با نبردی تار مار

کار مردم را کند اصلاح او
بینِ خلقی اجتماع باشد نکو

بین خلق اجرا عدالت را دلا
با کمک او رو به عمران شهرها

این چنین پندی دهد او را دلا
از خدا ترسد تمامی لحظه ها

حُکم مولانا امیرالمؤمنان
بینِ مردم مصر اجرا همچنان

با اطاعت از خدا بس کارها
رو به رونق اقتصادی مصر را

از سما نازل کتابی بین ما
شرع را آیین باشد برملا

واجباتی را کند اجرا دلا
سنتی احیا کند در بین ما

پیروی احکام چون او رستگار
تحت فرمان خالقی پروردگار

دوری از ضایع جماعت هر زمان
از جنایت کار مردم دور هان

هر زمانی یاد خالق کن دلا
خلق را خدمت به خاطر ربنا

با زبانی دست و دل باید ثنا
خالقت را در تمامی لحظه ها

هر که جانب حق روان پیروز باد
او کند تضمین هم او را کن تو یاد

تحت فرمان از هوا نفسی به دور
رام گردان نفس خود را با شعور

می کند رحمت خدایی مهربان
گر ز بد دوری کند هر کس همان

نفس ما را رهنمون هر لحظه ای
سوی آن جانب شیاطین بنده ای

رحمتی لا گر ز خالق بین مان
سویمان آید بدی ها بی گمان

پس بدان مالک بر آن شهری روی
حکمرانانش ببودند بس قوی

حکم راندند عادلان در آن دیار
حکمرانی ظالمانی بی شمار

بی گمان مردم بپایندت چنان
کار قبلی حاکمان را بی گمان

گر چه خود ناظر به کارِ حاکمان
حاکمانی سست عنصر بی گمان

بی گمان هر چیز گویی بشنوی
با نکوکاران به نیکی بنگری

نیکوان آن بندگانی خاص هان
نام ایزد بر زبان جاری همان

بر زبان اینان که نیکان جهان
ذکر رحمان حمد می آید همان

با عمل صالح رسی آنجا دلا
دور از نفسی پلیدی برملا

اختیار نفس را گیری به دست
با پلیدی جنگ کن دوری ز پست

نام نیکی نیک نامی برملا
راه انصافی به پیمایی دلا

نفس را راضی کنی در هر زمان
با خوشایندی کنی سیری همان

بر هوا نفسی بورزی بخل هان
دور از نفسی که کاذب بین مان

هر که منصف راه را سیری دلا
دور از بخلی حسادت را نما

مهربان با مردمانی باش هان
پوشش دل را کنی تزیین همان

با تمامی خلق باشی مهربان
بین خود با آن کسان خالق عیان

همچو حیوانی شکاری لا دلا
دم غنیمت می خورد هر صید را

مردمان دو گونه اند در این جهان
ما تمامی خلق یکسان خلق هان

مهربانی با برادر دین تان
خلق را خدمت تمامی لحظه هان

اشتباهی مرتکب گر مردمان
رهنمایی آن چنان کن بین شان

از گناهی دور گردند آن کسان
علتی معلول یابی بین شان

دوست داری تا خدا بخشد تو را
از گناهی دور دوری از خطا

کارها را بر تو گیرد سهل هان
در مسیری گام بر داری همان

رو به جانب حق روان دور از جهان
با ذخیرت توشه تقوا سیر هان

برتر از مردم تو باشی بین شان
از تو برتر آن امامی مهربان

خالقی والاتر از من او شما
گر چه فرماندار مصرم با خدا

کار مردم مصر بر من واگذار
آزمونی سخت باشد رستگار

می ستیزی با خدا دور از ستیز
کیفری بینی که حتمی گر گریز

رحمتی دارد فراوان کردگار
تا به حدی بر بشر بخشد چه کار

دیگران را بخششی باشد اگر
از خدا بخشش طلب او دادگر

می دهی کیفر کنی شادی دلا
نیست جایز شادمانی برملا

خشم خالق را نظر از آن رها
حُکم اجرا کن عدالت برملا

هر زمان ناظر خدایی مهربان
کارها بیند عیان از این و آن

اعترافی لا به مردم این چنین
تحت فرمانم مرا فرمان همین

باید از فرمان اطاعت هر زمان
من شما باشید فرقی لا همان

خود بزرگی دل کند فاسد دلا
دین را پژمرده سازد بینِ ما

رو به نابودی کشاند نعمتی
قحط سالی آورد خُسران همی

گر چه داری قدرتی با فرّ و جاه
دور شو از کبر و خود بینی گناه

یادی از برتر حکومت کن دلا
خالقی را یاد حاکم بین ما

سرکشی عصیان گناهی بس بزرگ
دور از عصیان به دور از خوی گرگ

دور از خشمی که عاصی هر زمان
با درایت عقل باش آرام جان

عقل را بنگر به دور از حرص و آز
با خدایت خلوتی راز و نیاز

دور شو از کبر دوری از غرور
سرو قامت همچو بیدی با سرور

لا بزرگی همچو خالق هان تو را
کبر باشد این بزرگی ها دلا

سرکشان را خوار سازد کردگار
عُجب را حاصل ثمر خواری به بار

هر کجایی خلق را خدمت دلا
یادِ خالق کن تمامی لحظه ها

خدمتی کن خلق را خادم جهان
تحت فرمان خالقی بی چون همان

کن رعایت بین خلق انصاف را
با خدا خویشان و یا مردم دلا

دوری از انصاف ظلمی آشکار
با ستم مردم به سختی رستگار

هر که بر خلقی ستم ها را روا
خالقی دشمن شود با او دلا

بینِ هر یک بنده ای از بندگان
کن رعایت عدل را تا می توان

لا دگرگون با ستم نعمت خدا
بی کران نعمت خدا دارد دلا

هر که را خواهد ببخشد کردگار
خوان نعمت کردگاری بی شمار

ناظری حاضر خدایی در کمین
در کمین هر ستکاری همین

نزدتان محبوب شد آن چیزها
معتدل ما بین مردم برملا

با عدالت کن رعایت حق را
مردمان راضی ز کارت هم خدا

با عمومی خشم مردم آشنا
از تو جانا می بُرد پیوند را

بین امت خشم خویشان بی اثر
حامی ات مردم تو را باشد ثمر

بین خویشان نا رضایی بیشتر
خواستگاهی هر یکی را خیره سر

دور از یاری به سختی روزگار
کم سپاس آنان به نعمت کردگار

در برابر مشکلات ایام هان
آشنا فامیل دوری همچنان

استواری دین ستونی استوار
بینِ امت مسلمینی ماندگار

اشتیاقت با عمومی مردمان
بیشتر باشد ز خویشانت همان

یار مردم در تمامی لحظه هان
باش جانا جلوه ایمان را عیان

هر که عیب دیگران را جستجو
از حریم ات دور کن بی گفتگو

دار او را دشمنی از دشمنان
عیب خود در دیگران بیند همان

کن عیوبی را تو پنهان هر زمان
امّتی را رهبری شایسته جان

آن چه پنهان بر تو باشد لا عیان
آشکارا گر بپوشانی همان

سخت باشد داوری پنهان ها
حُکم پنهان را خدا داند خدا

تا توانی قدرتی داری دلا
عیب را پوشان مبادا برملا

گر بپوشانی تو عیب دیگران
گر تو را باشد عیوبی هان بدان

خالقت عیب ات بپوشاند چنان
چون تو عیب دیگران پوشی همان

قطع کن هر کینه ورزی را دلا
دشمنی را ریشه کَن کنُ بینِ ما

با نظر روشن قضایا را نگر
بین خلقی اجتماعی دادگر

از سخن چینان کنی دوری دلا
گفته های هر یکی تصدیق لا

با لباس اندرز اینان برملا
این سخن چینان خیانت کارها

مشورت لا با بخیلان دور از آن
با نکو کاران نشستی کن همان

بین نیکان نیک باشی هر زمان
دور باشی از بخیلان حاسدان

چون تو را از تنگ دستی ها دلا
او بترساند شما را خوف ها

دور از ترسو فرار از آن کسان
با روان ضعفی تو را سستی روان

با حریصان همنشین لا دور از آن
جلوه زیبایی حریصانی عیان

تا به آن حدّی گرایش دنیوی
با مبلّغ حرص دور از اخروی

با ستمکاری حریصان جلوه گر
در میان خلقی به دور از دادگر

از خودت ران بُخل و حرصی ترس را
با هم اینان بد گمانی برملا

بد گمانی آورد ما بین مان
از هوا حرصی بخیلان دور هان

بد گمان هر کس گرایش دنیوی
با بخیلانی حریصان همدمی

همنشین با راستگویان متقی
تا توانی همتی کوشش همی

پرورش ده این کسان را آن چنان
تا به حدی وصف در ما بین شان

کار نیکو خیر را تعریف ها
تا به حدی حرمتی ماند دلا

خودپسندی آورد وصفی زیاد
آدمی را سر کشی ها برملا

بین بد نیکو تساوی لا دلا
بین خوبان رغبتی کن برملا

خوی بد را وصف لا تا می توان
تا به حدی وصف خوبی را عیان

ده تو پاداشی به انسان بر اساس
نامه اعمالی به رتبت بین ناس

ملتی را رهنما باشی دلا
رهنمایی سوی حق جانب خدا

اعتمادی را به رغبت جلب هان
کار نیکی را میان خلقی عیان

با رعیّت آن چنان نزدیک هان
اعتمادی را کنی جلبی همان

در گرفتن مالیات از مردمان
آن چنان کوشا به دور از جبر هان

چون شوی خوش بین میان خلقی دلا
آن چنان کوشا وفاداری ادا

دور گردد از تو سختی آن زمان
با رعیّت مهربان باشی همان

با رعایت خُلق خلقی در امان
ای شما خوبان بخوبی مهربان

بیش احسان هر که را کردی دلا
بیشتر خوش بینی ات را برملا

بد گمان بر آن کسی باشی دلا
خوی بد را بیشتر از خود نما

بابزرگان امتی کن احترام
بین امت مسلمینی خوش کلام

با رعایا آن کنی جانا دلا
با ادب احیا کنی آداب را

دور از بر هم زدن آداب را
پایبند عهدی بمان سنت گرا

نشکنی آیین عهدی را دلا
کیفری بینی جزایش برملا

بین امّت مسلمین حُکمی ادا
دور از بدعت حقیقت برملا

آن کسی را حُسن پاداشی حصول
سنتی احیا حقیقت را قبول

کیفری بیند کسی در آن جهان
بدعتی احیا به دور از حق همان

با زیاد اندیشمندانی دلا
گفتگو کن همنشینی برملا

با حکیمان بحث هایی کن دلا
برقراری نظم قانون برملا

مایه عمرانی بلد آباد هان
شهرها اصلاح با نظمی عیان

قشر مردم اجتماعی مختلف
چون الفبایی که آغازش الف

گونه گون افراد صلحی بین شان
چون الفبایی کلامی را عیان

هر گروه از قشر مردم بی نیاز
نیست جانا قصّه ای دارد دراز

قشری از مردم همان لشکر خدا
عاملانی نظم را حاکم قوا

قشر دیگر قاضیانی دادگر
داد گستر بین خلق امدادگر

عدّه ای با جزیه ای آرام جان
بین خلقی اجتماعی زیست هان

صاحبان صنعت گروهی تاجران
پیشه ور هر قشر بازرگان همان

مالیاتی را دهندشان هر کدام
صرف آن کاری شود فهرست نام

با ضعیفان مستمندان اجتماع
همنشینی کن از آنانی دفاع

سهم هر یک را ز بیت المال هان
آنچه تعیین شد به سنت یا قرآن

پایبند عهدی که از جانب خدا
ماندنی در بینمان حق را ادا

لشکری آماده جان بر کف دلا
از رعیّت پاسداری لحظه ها

جان پناه هر رعیّت لشکری
تحت فرمان خالقی شد هر رعی

ارجمندی دین به تقوا با شکوه
با وقار آن کس که باشد همچو کوه

امنیت کشور به لشکر مستدام
با سپاهی کار مردم با دوام

با خراجی مالیاتی پایدار
نظم قانون اجتماعی در دیار

آن زمانی تقویت شد لشکری
در امور اصلاح مردم بنگری

مردمان را تکیه گاهی لشکری
شد تمامی لحظه در جنگی همی

با جهاد اصغر جهاد اکبر به یاد
داد گستر بینِ مردم با وداد

پایداری بینِ مردم لشکری
آن زمانی با قضاتی همدمی

عاملان دولت که با کاتب همان
حکم را اجرا که حاکم بر مکان

سودآور معاملاتی در جهان
بهرمند از آن مسلمانان همان

با عمومی یا خصوصی کارها
اعتمادی جلب بین افراد ما

صاحبان صنعت معیّت تاجران
اقتصادی را بگردانند همان

هر گروه از قشر مردم ای رهی
در میان خلق اجتماعی زندگی

صاحبان صنعت وسایل زیست را
با کمک تاجر فراهم بین ما

تا که کالاهایشان در بین ما
عرضه می دارند در بازارها

تا حدودی وسع مالی هر کسی
با درآمد خرج باید کرد همی

یار مردم ویژه محرومان دلا
کرد باید تا خدا راضی ز ما

قشر مردم یاد شد یاری دلا
آفرینش کایناتی از خدا

یار همدیگر که یاری از خدا
او ببخشد هر که را خواهد دلا

بر ملا حق بینِ مردم حق عیان
با تلاشی حق عیان در بین مان

همتی باید تلاشی هر زمان
سخت باشد گر چه کاری سهل هان

با شکیبایی ظفر حاصل تو را
عزم جزمی کن ز سختی ها جدا

آن کسی را بر گزین فرماندهی
خیر خواه او بر نبی خالق ولی

پاک دامن با شکیبا او دلا
تحت فرمان از خدا از اولیا

نرمخو آن کس که دور از خشم هان
رحم او شامل شود بر ناتوان

با ابر قدرت کند برخورد آن
از تعدی دور قدرت را عیان

ناتوان لا آن کسی باشد دلا
باز ماند از تحرک کارها

فرد باشد با اصالت ریشه دار
با سوابق نیک نامی آشکار

بین ما بخشنده باشد با شجاع
با نظرهایی بلند از ما دفاع

با منش خویی میان خلق آشکار
با وقاری آشنا در این دیار

در تمامی کارها او خیر خواه
نیک خو هر لحظه دوری از گناه

چون پدر مادر بسی او مهربان
با فروتن بین خویشان او همان

نیک خویی دور از خواری دلا
با حقارت چشم منگر شخص را

با تکالیف آشنایی این کسان
مشکلی را بین خلقی حل هان

این کسان آنان خدایی را سپاس
بین خلقی آشنایی نا شناس

بی نیاز از سودهایی بی کران
این کسان با جز سودی دشت هان

بهرمند از هر نکویی این کسان
با گذر ایام دور از این جهان

برگزین افراد لایق آن کسی
بینِ خلقی محترم باشد بسی

بین سربازان شود محبوب آن
هر که یاری بیشتر از دیگران

بُنیه مالی مردمی ترمیم هان
خاطری آسوده دارد مهربان

بین خلق آسایش آرامش قرار
آن زمانی بُنیه مالی ، پایدار

هر کجا باشند سربازان دلا
در برابر دشمنانی ایستا

خاطری آسوده ای چون مهربان
پایبند عهدی بماند جاودان

مهربانی بین سربازان همان
آشکارا حُب در ما بین شان

آن کسی محبوب باشد در جهان
دل به امیدی کند احیا همان

چشم را آن روشنی باشد دلا
عدل رؤیت در تمامی شهرها

آشکارا برقراری عدل هان
یاد رهبر برملا ما بین شان

با عدالت عادلانی با وقار
شهرها آباد مردم رستگار

پاک فلبی را ببینی آن زمان
فرد حاکم در دلی محبوب جان

رغبتی لازم به شوقی اختیار
گرد رهبر جمع خلقی رستگار

دور از باری که سنگین بین ما
با سبک باری از این دنیا رها

زندگانی آن زمانی ناگوار
ملتی باشد به سختی در فشار

با سپاهی مردمانی افت و خیز
بین شان تمجید دوری از ستیز

کار برتر را ستایش کن دلا
بین افراد آشکارا کار را

تا شجاعان رغبتی از خود نشان
آن که ترسو تقویت در بین شان

رنج زحمات هر یک از سرباز را
با شناسایی رفاهی ده دلا

با رعایت عدل را در بین شان
اتحادی آشکارا بین مان

خدمتی را ارزشی باشد گران
دور از چشمی که کم بینی همان

هر کسی را سعی باشد تا حدود
از تنزل جایگه باید صعود

کار کوچک هر کسی را لا بزرگ
نشمری دور از عدالت ای بزرگ

با حقارت چشم منگر کار را
وصف کاری کن حقیقت بین ما

آشنا گمنام باشد گر کسی
کار مثبت را کنی تمجید همی

آشکارا گر شود بس مشکلات
در اموراتی که حادث در حیات

شبهه ناکی در میان باشد اگر
در نظامی حکم هایی با اثر

واگذاری بر خداوندی دلا
با توکل از چنین شبهت رها

چون هدایت بین مردم با خدا
خلق را تبلیغ ما او رهنما

ای شما خوبان که ایمان آوران
تحت فرمان خالقی بس مهربان

با اطاعت از خدا ، رهبر همان
پایبند عهد از نزاعی دور هان

بینتان مصلح که صالح در زمان
تحت فرمان صالحان باشیدتان

باز گردانی چیزی بر خدا
با عمل کردن به قرآن برملا

باز گرداندن پیامی بر نبی
این که برسنت عمل دادی همی

باز گردانی کلامی بر امام
اعترافی حق نمایان بی کلام

وحدتی را عامل آید این عمل
از پراکنده شدن دوری جمل

بین امت وحدتی را آشکار
تا عدالت بین مردم برقرار

از شما پنهان نباید کرد هان
تحت فرمان عادلانی هر زمان

برترین فرد انتخاب از بندگان
تا قضاوت داوری ها بین مان

آن کسانی بر قضاوت انتخاب
با شکیبا بین خلقی لا عتاب

آن چنان فردی چو کوهی لا حقیر
با شکیبا بینِ مردم او شهیر

آن چنان فردی چو کوهی استوار
در برابر تند بادی با وقار

با مخالف مردمانی او دلا
با عدالت حُکم صادر برملا

گر کند گاه اشتباهی او دلا
اعترافی می کند حق را ادا

ریشه کن سازد ز دل حرصی که آز
با خدایش می کند رازی نیاز

با علومش بررسی هر کار را
احتیاطی می کند از شک جدا

از پیاپی شاکیانی خسته لا
برملا حقی کند حق برملا

بس شکیبا در امور کارها
آشکارا تا حقیقت بین ما

با شکیبا در برابر خاصمان
همچو کوهی با بلندی قلّه هان

گر ستایش دیگران را او دلا
از فریبی دور گردد حق نما

منحرف لا از زبان ها چرب و نرم
همچو خورشیدی بباشد هُرم گرم

این کسان اندک میان خلقی نهان
هادیان امّت چو نجمی بین مان

قامت آرا همچو کوهی با وقار
جلوه حق را هر زمانی آشکار

انتخابی چون که قاضی را دلا
در قضاوت هایشان اندیشه ها

تا به حدّی بخشش او را بی نیاز
با درست اندیشه دور از هر چه آز

هر که مسئولیتی دارد دلا
فرق لا در هر چه شغلی برملا

آن قدر او را گرامی دار هان
هر یکی را منزلت باقی جهان

گر چنین باشد به دور از حرص و آز
پایبند عهدی بماند ، بی نیاز

بی نیاز اینان به دور از خصم هان
تحت فرمان خالقی بس مهربان

داده حُکمی را به زیبایی نگر
دور از بازیچه دینی با ثمر

دست بد کاران اسارت دین همان
تا توانی دور از بد مردمان

با تظاهر نامِ دین دنیایشان
را فراهم می کنندشان این کسان

این کسان آنان که با ایمانشان
این جهان آباد ، دور از آن جهان

در امور کارمندانت دلا
آن چنان اندیشه کن دور از بلا

آزمونی بینِ هر قاضی دلا
کار هر یک با درایت آزما

مشورت با دیگرانی کن دلا
کارها بسپار بر دانای ما

با چنین شایسته کاری ها دلا
عدل حاکم بینِ خلقی رهنما

هان مکن وادار خلقی را به کار
از ستمگر مردمان دور ای نگار

لا خیانت در امانت هر زمان
بین مردم با خلایق مهربان

با تجارب کار کن افراد را
برگزینی حدِّ تکلیفی ادا

انتخابی با حیا افراد را
از میان خلقی به شهرت برملا

آن کسی را انتخابی بین ما
متّقی ما بین مان او با حیا

آبرو دارند محفوظ آن کسان
ارجمندی خُلقشان رؤیت همان

از طمع ورزی به دور اند این کسان
عاقبت اندیش اینان هر زمان

این کسان آنان که تقوا پیشگان
متقی دوران زبانزد بین مان

ده فراوان روزیی بر آن کسان
تا که در اصلاحشان کوشا همان

با چنین حس بی نیازی این کسان
از تعدّی مالِ مردم ، دور هان

لا خیانت در امانت ها دلا
در صراطی گام حقی برملا

حجتی اتمام حقی برملا
تحت فرمان خالقی ایمان دلا

بررسی کن حُسن رفتار این کسان
راستگویان پایبند عهدی همان

آن کسانی را بر آنانی گمار
با وفا عادل امینان رستگار

بازرس ما بین شان پنهان همان
کنترل تا کارِ دیگر عاملان

با رعایا هر زمانی مهربان
ناظر اعمال عاملانی در جهان

بین همکاران به ویژه دوستان
با مراقب نفس رابط بین شان

گر خیانت هر یکی از آن کسان
آشکارا بین مان شد هان بیان

بر گزارش ها قناعت کن همین
کیفری صادر به حُکمی با یقین

آن چه از اموال دارد اختیار
باز پس گیری از ایشان ای به کار

چون خیانت ، خوار دار او را دلا
گردنش بدنام طوقی برملا

طوقِ بدنامی کسی را برملا
بر امانت ها خیانت او دلا

بیت مالی را چنان کن وا رسی
هر که را شایسته باشد آن دمی

خیر آن عاید بر افرادی دلا
وحدتی ما بین امّت برملا

کار دیگر رو به سامان آن زمان
طرح هر یک مالیات اصلاح هان

مردمانی نان خوران با مالیات
با درآمد مالیاتی در حیات

رو به عمران شهرها آباد هان
جمع آور از خراجی بیش از آن

جز به آبادی فراهم لا خراج
کِشت هر یک از مزارع با خراج

رو به ویرانی تمامی شهرها
با تباهی مردمان جانب فنا

جز به اندک مدتی باقی نه هان
این حکومت رو به نابودی همان

گر شکایت مردمی از مالیات
یاز آفت خشک سالی چشمه جات

با کمی باران خرابی این زمین
خشک سالی دور از سیلاب همین

تا به میزانی دهی تخفیف هان
مالیاتی اخذ کمتر آن زمان

رو به سامان کارِ مردم آن زمان
مردمان راضی ز کارِ عاملان

علتی لا مضطرب احوال هان
در گرفتن مالیات از مردمان

حُکم شرعی را رعایت هر زمان
از پریشانی به دور ای عاملان

با خراج آباد هر شهری دلا
طرح بندی هر مکانی برملا

هر زمانی با رعیّت مهربان
با عدالت طرح اجرا بین شان

تکیه گاهت با رعیّت برملا
چون که مجری طرح اجرایی دلا

از خراجی هر چه را انداختی
جان من پاره لباسی دوختی

همچو باران با روش دیگر بدان
با بخاری آب را عودت همان

مال مردم را به خودشان وا گذار
اجتماعی با عدالت رستگار

بینِ مردم گسترش ده عدل را
تا عدالت اجتماعی برملا

هر زمانی با رعیّت مهربان
مطمئن از آن کسانی همچنان

پیش آید کارها را وا گذار
بر رعایا عهدهایی پایدار

با درآمد کار هر کس شادمان
بین خلقی احترامی یاد مان

با محیط عمران و آبادی دلا
قدرتی حاصل تحمّل خلق ها

آن چه حاصل از درآمد مالیات
از عوارض صالحاتی باقیات

پوششی باشد کمی خشنود هان
تا حدودی مردمان راضی از آن

گاه ویرانی زمین رؤیت دلا
چون که فلاحان نه حاصل دشت را

تنگ دستی هر کشاورزی دلا
علتی باشد که غارت مال را

غارت اموال این کسان آنان دلا
حاکمان دنیا که از فردا جدا

بر حکومت این کسان لا اعتماد
دم غنیمت سؤ تدبیر ازدیاد

عبرتی لا این کسان از روزگار
با چنان طرح اجتماع سرمایه دار

سهم خود گیرد کلان با طرح کار
امتیاز حاصل کند سرمایه دار

کاذبان ثروت عیان در بین مان
اکثریت مردمان در گیر نان

این چه حُکمی بی عمل حاکم دلا
حکم صادر سست کاری بین ما

عبرتی باید گرفت از روزگار
رفتگان را یاد کن دور از دیار

ترک دنیایی کنی فارغ از آن
دل به دست آور تو را باقی همان

در اموراتی بیندیشی دلا
نظم حاکم بینِ خلقی برملا

مُنشیان را در نظر با کاتبان
بهترین را بر گزین سر بین شان

واگذاری کار را بر آن کسی
مطمئن تر بینِ کاتب او همی

واگذاری محرمانه نامه را
برکسی همراز باشد بین ما

سرّ را باید کنی پنهان همان
در میان خلقی عیانی لا بیان

هر که صالح تر ز دیگر مردمان
متقی دوران ز تقوا پیشگان

بس گرامی بین افرادی دلا
دور از طغیان تعدّی بین ما

بین دیگر کانبانی حاضران
لا مخالف رهبری هم سو همان

هر که تقصیری نه رخ از او دلا
در میان بس عاملان صالح نیا

هر زمانی تحت فرمان رهبری
در مسیری گام بر دارد همی

با بزرگان اجتماعی او دلا
هر زمان پیوند دینی را ادا

دین دارد دِین خود را او ادا
بینِ خلقی اجتماع با دین دلا

با خِرد دور از فراموشی دلا
در تمامی لحظه دینش را ادا

منزلت قدرش معرِّف بین ما
با خرد فردی میان خلقی دلا

ناتوان آن کس که جاهل بین ما
از شناسایی خودش عاجز دلا

هر که نادان جهل دارد بی کران
بین خلقی او بباشد ناتوان

در گزینش کاتبان یا مُنشیان
تکیه بر خوش باوری ها لا همان

تیز اندیشی کنی ما بین مان
تکیه بر خوش باوری ضایع بیان

با تظاهر گر چه زیرک فرد ها
خدمتی خوش را عیان در بین ما

جلب مردم گر چه بر خود می کنند
ظاهر آرایند اینان حق نیند

در پس هر ظاهر آرایی دلا
خیر خواهی ها کذایی بین ما

در امانت ها خیانت برملا
خُلق انسانی کذایی هان نما

سنجشی کن عاملی را انتخاب
اعتمادی کاتبانی در حجاب

با نکو آثار هر یک کاتبان
چون امانت دار اینان بین مان

خیرخواهی ها عیان در بین ما
اصل حاکم بین ما باشد خدا

سرپرستی برگزین بر کارها
آن کسی را غالب آید کار را

این کسان با کار احیا مردمان
کار اینان رو به بهبودی همان

بی خبر گر از درآمد زیست هان
از درآمد کاتبانی مُنشیان

دامنت گیرد که دامن گیر هان
بین خلقی اجتماع در گیر نان

صاحبان تاجر صنایع روزگار
با تجارت کار ایشان آشکار

عدّه ای در شهر ساکن تاجران
عده ای دیگر سیاحت کوچ هان

این کسان را بر نکوکاری دلا
دعوتی کن تا که خدمت خلق را

با تجارت پیشگانی نیک خو
نیک رو باشی نکو کار ای نکو

سودآور این کسان بر مردمان
چرخ تولیدی به راه اندازشان

با وسایل زندگانی این کسان
آشنایند آشنایی ها عیان

هر کجا باشد رفاهی این کسان
منتقل کالا هم اینان هر زمان

بین مردم چون رفاهی آشکار
صلح ما بین اجتماعی برقرار

راه دریا یا بیابان دشت را
کوه ها را منتقل کالا دلا

بین مردم تاجرانی کسب کار
با شجاعت عرضه کالا آشکار

مردمی آرام باشند تاجران
از ستیزه جوی دوری هر زمان

مردمی باشندشان این تاجران
نرمخو آرام خواهان صلح هان

از ستیزه جوی هایی دور هان
منتقل کالا به هر جا این کسان

پیشه اینان را کمی اندیشه ای
مایه رونق اقتصادی پیشه ای

هر کجا باشد چه شهری غیر آن
لازم آید تاجری پیشه وران

گر چه باشد در میان تاجران
با نظر تنگ عدّه ای پیشه وران

مُحتـــکر افراد باشد بین شان
با نظر تنگی بخیلان این کسان

این کسان با زورگویی ها دلا
محتکر کالای خود را عرضه ها

با کلان نرخی دهند کالایشان
فکر سود آور ز کالای اند هان

عیب باشد بس بزرگ ای تاجران
در زیان ملّت شما را سود آن

سود جویی ها گرانی بین ما
آورد سختی که سختی خود بلا

خانمان سوزان این فانی سرا
فکر سود اموال را اندیشه ها

هر که کالایی کند هان احتکار
کشف کالایی کنی ضبط ای که یار

کن جلوگیری ز کالا احتکار
ضبط اموالی کنی لا آشکار

با موازین عدل کالا پخش هان
در قلمرو دین خرید آسان همان

بیع اسلامی به آسانی دلا
نرخ کالا سود آور برملا

محتکر افراد را ده کیفری
عبرتی باشد که دوری دیگری

حدِّ شرعی را رعایت کن دلا
بینِ ملت کن رعایت عدل را

یاد محرومان کنی در هر زمان
با درآمد کم رفاهی لا همان

بین مردم بس کسانی دردمند
بس گرفتاران به سختی پایبند

کم گروهی از همین افراد هان
خویشتنداری کنند در گیر نان

عمر سر ، هان با گدایی این کسان
آبرو را زیر پا له محو هان

حُکم چون اجرا میان خلقی دلا
با درآمد زندگانی خرج ها

با موازین شرع دخلی خرج هان
با درآمد اجتماع تنظیم آن

با دفاع از حق ، مردم پاسدار
تا عدالت در جوامع پایدار

بخشی از اموالِ بیت المال را
در میان محروم پخشی کن دلا

سهم دارند دور یا نزدیک هان
با رعایت عدل ، عادل بین شان

بین ملت حاکمی سر مست لا
بررسی کن هر یکی از کار را

آن چنان کوشا میان هر بنده ای
عادلی باشی عدالت پیشه ای

با درآمد مردمانی زندگی
با رعایت دخل و خرجی بندگی

بین خلقی با رعایت عدل هان
روح آرامش عیان در بین مان

عرضه کالایی کنی تنظیم هان
با تقاضایی برابر همچنان

کم زیادی لا که سودآور زیان
بینِ مردم مشکلاتی را عیان

ای که مسئولی ، کنی اندیشه ها
تا که مردم را رفاهی برملا

آن چنان کوشش تلاشی بینِ عام
عادلی باشی میان عادل بنام

بر مگردان روی از مردم دلا
فکر آن باشی رفاهی برملا

مشکلاتی را کنی حل بین ما
مهربانی بین خلقی رو نما

بین مردم کارها را بررسی
ریزه کاری را کنی مطرح همی

مطمئن فردی کنی هان انتخاب
با فروتن فرد باشد در حجاب

از دروغی دور ، ترسد از خدا
مشکلی را حل با تحقیق ها

با گزارش کارِ تحقیقی دلا
رفعِ مشکل ها کند ما بین ما

با چنان شایسته اعمالی همان
رو به رونق اقتصادی سیر هان

در میان خلقی رعیّت بیشتر
زیر باری دوش ها خم گشته سر

بر عدالت این کسان محتاج تر
بین شان اجرای طرحی با ثمر

ناظری حاضر خدا باشد دلا
لا پذیرا عذرها را آن خدا

چون توانایی بکن اندیشه ها
تا عدالت بین مردم برملا

در نظر هر لحظه خُردان پیر را
با یتیمان مهربانی کن دلا

همچو والد بین خلقی مهربان
تا ز کارت خلق راضی حق عیان

ای که عادل بینِ مردم برملا
با عدالت اجتماعی آشنا

بین ملّت چون که مسئولی همان
کارهایت مو به مو گردد عیان

بهتر آن باشد که اجرا عدل را
تا عدالت بین خلقی برملا

هر که طالب آخرت باشد دلا
دور گردد از سرایی رو فنا

دور از نفسی شود جانب خدا
پایبند عهدی بماند خود بقا

ای که مسئولی و مؤمن بین مان
اندکی از وقت خود را فضل هان

بخشی از اوقات خود را وا گذار
بر یتیمان مستحقان در دیار

تا امورات هر یکی را بررسی
رهنمایی بندگان را هر یکی

با هم آنان همنشینی کن دلا
با رعیت مهربانی با خدا

با فروتن در برابر آن خدا
خالقی مطلق جهان هستی دلا

از سر راه این کسان سرباز را
دورتر کن با بزرگان گفته ها

با شما اینان برابر گفتگو
در برابر لا حجابی روبرو

رستگاری بین امت آن زمان
حق را عودت به هریک ناتوان

ای که عادل ، عدل گستر بینِ ما
حُکم اجرا چون حقیقت برملا

نرمخو باشی برابر مردمان
نرمخویی ، گر درشتی این و آن

دور ساز از خود بزرگی را دلا
از نظر تنگان نظر تنگی جدا

درب رحمت را گشاید آن خدا
هر زمانی بخشدش پاداش را

بس گوارا بر تو باشد هر زمان
هر چه بخشی خلق را عودت همان

باز داری گر ز مردم حق را
کرد باید عذر خواهی از خدا

انفرادی بخشی از هر کار را
خود دهی انجام حقّی را ادا

پاسخی لازم دهی بر عاملان
عاملانی مانده در کاری همان

از همان روزی که عامل بینِ ما
با عدالت اجتماعی آشنا

خواستی برنامه ای طرحی همان
تا بر آورده نیاز این مردمان

با دگر یاران چنین عزمی دلا
ناتوان دستی بگیری بین ما

کار هر روزی دهی انجام هان
روز دیگر کار دیگر مردمان

کار هر روزی همان روزی تمام
دستِ یاری ده میان خلقی بنام

این کسان آنان که خلق الله را
هر زمان خدمت به خاطر یک خدا

انتخابی بهترین نیکوترین
به گزین کن ساعتی از یوم همین

با خدایت کرده باشی خلوتی
گر چه ما بین عام انسان جلوتی

هر زمانی بر خدا وقتی عیان
خالقت را کن صدایی هر زمان

با درستی نیتی او را صدا
با رعیت مهربانی کن دلا

با چنان نیّت رعایا در رفاه
تحت فرمان خالقی دور از گناه

بر خدا کن وا گذاری کار را
راه راطی کن به جانب ربنا

گر تو را اخلاص باشد برملا
حق عیان طی راه را جانب خدا

هر زمانی واجباتی را ادا
لحظه هایی خلوتی کن باخدا

یادی از خالق تمامی لحظه ها
خالقت را هر زمانی کن ثنا

آنچه انسان را کند اقرب خدا
تحت فرمان بار تکلیفی ادا

ناتوانی خستگی ضعفی تو را
گر چه باشد حدِّ تکلیفی ادا

با چنان عزمی ادا تکلیف را
دور از عیبی و نقصان حمدها

در نمازی کن رعایت وقت را
گر چه طولانی نمازت را ادا

درجماعت صف نمازی دقتی
لازم آید فکر مردم کن دمی

یادی از بیمار صاحب حاجتی
را کنی کوته نمازت را همی

بین خلقی ای که دانا رهنما
حد تکلیفی رعایت بین ما

از نبی یادی کنم فرمود هان
ناتوان را در نظر گیری همان

حد رعایت کن نمازت را ادا
بین خلقی مهربانی برملا

مؤمنان را یاد کن در صف نماز
با خدایت لحظه ها رازی نیاز

بین مردم باش پنهان لا دلا
صحنه ای را ترک لا یک لحظه لا

بین مردم هر زمانی رهبران
آشکارا ، لا که پنهان بین مان

با رعیّت هر زمانی آشکار
رهبران دینی عدالت برقرار

هر که پنهان از رعیّت ضعف هان
مطلع لا با نظر تنگی عیان

کارِ اندک مردمان گاهی بزرگ
جلوه گر ما بین مردم ای بزرگ

گاه گاهی کار کوچک جلوه گر
آشکارا با بزرگی با هنر

گاه زیبا زشت ، زشتی خود قشنگ
در لباس حق باطل ای قشنگ

هر چه پنهان در میان خلقی همان
همچو خورشیدی نهان پشت ابر هان

لا نشان از حق جانا بین مان
با دروغی راست کی گردد عیان

خیط اسود ابیضی پندار هان
با دروغی راستی مشکل عیان

آدمی دو بام دارد یک هوا
گه نکو گاهی به زشتی برملا

کن نکویی بین خلقی مهربان
با دفاع از حق نیکویی عیان

با عمل کاری که نیکی ها عیان
خوف لا در هر مکان از این و آن

علتی لا ، خود کنی پنهان دلا
هان فرو در لاک خود لا برملا

با بخیلانی نظر تنگان چرا
از نظر تنگان کنی دوری دلا

بنگرند هان مردمانی چون تو را
با چنین حالت نه تعریفی دلا

مردمان مأیوس از هر گفته ای
از تقاضا منصرف آن لحظه ای

رنج مردم با نیازی برملا
با عدالت مشکلی هان رفع ها

از ستم گاهی شکایت مردمان
خواستاری مردمان عدلی همان

در خریدی یا فروشی بین مان
داد انصافی گزینی در مکان

با عدالت اجتماع مردم دلا
پایبند عهدی بماند بین ما

هر یکی از آشنایان آن زمام
خاص باشد از بزرگان یا که عام

آن چنان خودخواه غارتگر دلا
در تجارت دوری از انصاف ها

از چنین فامیل دوری کن دلا
ریشه ظلمی را بخشکان بین ما

واگذاری ملک را بر این کسان
گر چه باشد آشنا فامیل هان

هان مکن جانا جدا از این کسان
آشنا فامیل مسرف بین مان

آن چنان رفتار کن با آن کسان
نظم حاکم با عدالت بین شان

چون عدالت اجتماعی برقرار
سود جویی رخت بندد از دیار

سود جویی این کسان چون آشنا
با زراعت اشتراکی بین ما

با مزارع آبیاری مشترک
سود عاید این کسان دیگر درک

بر هم اینان سود عاید غیر از آن
عیب ننگش بر تو باشد هان بدان

می برندشان آشنایان امتیاز
در دو عالم کیفری بینی دراز

ای که مسئولی و ما بین آدمی
یادِ خالق ، نظم حاکم هر دمی

عاریّت دنیا چه دارد جز بلا
از بلا دوری از این دنیا رها

هر که باشد دور یا نزدیک هان
واگذاری حقّ را بر صاحبان

با شکیبا باش در این کارها
نظم حاکم با توکل بر خدا

گر چه اجرا حق سختی ها به بار
آورد ما بین نزدیکان چه کار

از قیامت روز یادی کن دلا
سخت ایامی تحمل بین ما

هر که حقی را تحمل بین ما
از تعلق جیفه دنیایی رها

گر رعیت بر تو گردد بد گمان
آشکارا عذر خود را کن عیان

در میان بگذار با آنان دلا
تا به دور از بد گمانی فردها

از ریاضت این نشان باشد تو را
مهربانی با رعایا هر کجا

از رعیّت عذرخواهی چون تو هان
پایداری حق میان امت عیان

طرح صلح از دشمنان را رد لا
چون که با صلحی رضایت برملا

فکر آن رزمنده ای باشی دلا
مرزبانی هر زمان از مرزها

امنیت کشور به صلحی پایدار
بکر فکری کن که صلحی آشکار

برحذر از دشمنانی زینهار
گاه دشمن قرب گیرد در دیار

پایبند عهدی بمان با دشمنان
با خلایق آشتی کن هر زمان

آن چنان هشیار غافل گیر لا
در میان دشمن نیفتی در بلا

باش دور اتدیش با خُلقی حَسن
متهم خود را کنی با حُسن ظن

از بلا دوری به دشمن سؤظن
در تمامی لحظه با خُلق حسن

عهد و پیمان منعقد با دشمنان
پایبند عهدی بمان تا جاودان

ده امان آن دشمنان را بین تان
در وفا داری عهدت مان همان

چون امانتدار عهدت را وفا
جان خود را کن سپر حق برملا

ای که دانایی وفا دار عهدها
بین خود با دشمنان عهدت وفا

تا امانت دار باشی بین ما
عهده دار عهدت بمانی با وفا

مردمانی گر چه دارند اختلاف
هر که را اندیشه ای لا ائتلاف

بین هر اندیشه ها باشد وفاق
اختلافی گاه افتد اتفاق

جاهلیت را به یاد آری دلا
با مسلمانان وفادار عهد را

پایبند عهدی بمانی هر زمان
هر کجا باشی تعهّد را عیان

در امانت ها خیانت لا روا
نقض پیمانی مکن عهدت ادا

گر چه دشمن را دهی جانا فریب
نقض پیمانی کنی دور از حبیب

یادی از آن جاهلیت کن دلا
بین خود خویشان ادایی عهد را

رحمتت را چون عیانی هر زمان
مایه آسایش شود بر بندگان

جای امنی بین خلقی باش هان
تا بشر خاکی در امنیت همان

نظم حاکم با عدالت اجتماع
در تمامی لحظه از حق کن دفاع

از فسادی هان خیانت دور هان
دور از مکری تعهد را عیان

از دغل کاری کنی دوری دلا
هر کجا باشی تعهد را ادا

دقتی کن عهد را تا پایبند
عهده دار عهدت بمانی سربلند

گردنت واجب تعهد را ادا
نقض پیمان لا میان ملت دلا

کن تحمل سختی ایام را
فکر فردایی کنی حق را ادا

نقض پیمان هر که بیند کیفری
فکر فردا از همین امروز همی

آن سرا باقی جهانی را به یاد
از سرا فانی جهان دوری به داد

برحذر از خون نا حق ریختن
با عدالت تا توانی زیستن

خون ریزی کیفری دارد بزرگ
برحذر از خون ریزی ای بزرگ

نعمت از دستت رود بیرون دلا
بین انسان خون ریزی برملا

هر حکومت را زوالی هست هان
روز رستاخیز را یادی همان

بندگان را نامه اعمالی دلا
نامه اعمال هر یک انسان برملا

خون نا حق را چرا ریزی زمین
ارزشی دارد حکومت این چنین

آن نظامی را کنی هان تقویت
اشک تمساحی بریزی تعزیت

روزِ رستاخیز را یادی کنی
آن زمان اعمال ما را داوری

خالقی مطلق که ناظر او همان
بین خلقی او که حاضر هر زمان

نا بحق خونی که ریزان بر زمین
کیفری دارد عذابی راستین

گر چه ریزی خون مردم را مدام
تا حکومت پایه هایش مستدام

خون نا حق ، پست سازد سست هان
پایه نظمی حاکمیت را بدان

بر کند بنیاد آن را مردمان
سست سازد حاکمیت را همان

گر چنین باشد بریزی خون مدام
کیفری بینی قصاصی بینِ عام

لا گریز از کیفری چون سایه وار
در پی ات هر جا که باشی او سوار

گر به سهوی خون نا حق ریختی
تندرو گشتی کشیدی خنجری

یا زدی مشتی بکشتی فرد را
خون ناحق ریختی لا خون بها

قدرتی داری غروری افتخار
خون ناحق ریختن شادی نه یار

لا روا خونی بریزی بر زمین
زیر پا له خون بهایش غرق کین

با خدایت عهد داری پایبند
تا عمل کردی چو کوهی سربلند

از جهالت دور خود را هر زمان
عهد خود را با خدایت کن عیان

از تکبر دور خود را هر زمان
از ستایش مردمان دوری همان

مطمئن از کار خود ، خود را ثنا
گر چنین باشد غروری برملا

در چنین حالات شیطان حمله ور
سمت نیکانی به خود بالند و فر

در کمین گاهی کمین شیطان دلا
با کمی فرصت خودش را برملا

حمله ور با حیله ها جانب شما
تا به نابودی کشاند هر که را

دور از منّت گذاری خدمتی
بین خلقی کن به دور از منتی

خلف وعده لا چو دادی وعده ای
خدمتی کن بین هر یک بنده ای

از تو پاداشی نکو لا دور هان
گر به دور از منتی باشی همان

نورِ حق خاموش گردد بین ما
آن زمانی کار با منت دلا

خشم خالق آن زمانی برملا
وعده ای را خلف گر ما بین ما

آن زمانی کار با منّت دلا
خشم خالق آن زمانی برملا

وعده ای را خُلف گر ما بین ما
آنچه گویی لا عمل کردی دلا

لا عمل کرد آنچه گویی برملا
دشمنی گردی نزاعی با خدا

بین هر یک بنده خدمت را عیان
وعده ای را خُلف لا تا می توان

لا شتابی تا زمان باقی دلا
کار را در وقت خود باید ادا

سست ورزی یا شتابی لا روا
در معیین وقت کاری را ادا

ماهیت چیزی که پنهان لا عیان
جنگ را علت چه باشد بین مان

دور از تقصیر کاری آشکار
سعی کن آن گونه عدلی برقرار

جای خود هر کار را انجام ده
وقت خود انجام ده کاری چه به

امتیازی را طلب لا علتی
خلق گیتی مشترک در آن یکی

در میان خلقی اموراتی عیان
امتیازی خلق را باشد همان

در برابر خلق مسئولی دلا
دور از غفلت که خدمت خلق را

زود باشد پرده هایی بر کنار
کارها یک سو حقیقت آشکار

باز می گیرند از تو انتقام
کیفری بینی میان اشخاص عام

دور از بادی که نخوت آفرین
خشم را تحریک ظالم در زمین

از زبان تندی تجاوز دست هان
امتناعی کن رها از این و آن

کظم غیظی کن ، فرو خور خشم را
از عیوبی برحذر دور از بلا

نفس را در اختیارت گیر هان
از هوا نفسی کنی دوری همان

از قیامت روز یادی کن دلا
باز گشت هر چیز جانب ربنا

آنچه لازم بر تو باشد برملا
داد گستر از حکومت یادها

یاد کن از رفتگان ای مردمان
با روش نیکویشان هم سو همان

با اثر پیغمبرانی آشنا
در کتب هر واجباتی برملا

یادی از دوران کنی دوران تو را
آفرینش کایناتی از خدا

از فرامین نامه عهدی پیروی
هر چه را املا تو انشا کن همی

بر تو رحمت آن زمانی شد تمام
تحت فرمان رهبری والا مقام

کن تلاشی در تمامی حال هان
بین خلقی خدمتی کن همچنان

بر تو غالب آن زمانی نفس هان
سرکشی نفسی عیان در بین مان

دور از عذری تعهّد را ادا
در تمامی لحظه خالق را ثنا

از خدا خواهم که رب العالمین
نعمتش گسترده باشد در زمین

قدرتی دارد چه نعمت بی کران
هر که را خواهد ببخشد مهربان

با عمل کردی که راضی ربنا
از تو من باشد که اویی را ثنا

او پذیرد گر چه باشد عذرها
بین ما او را حجابی لا دلا

حمد رحمان آن خدایی را ثنا
لم یلد یولد بباشد بین ما

یادگاری نیک از ما برملا
ماندگاری هر کجا در شهرها

عمر خاکی را فنا جانب بقا
خود گواهی ها دهم دور از هوا

باز گشتی هر وجودی را به او
سوی او سیری چو طایر ای نکو

با فراوان بس درودی بی کران
بر پیمبر اهل بیتی همچنان

نامه را ختمی کنم ای مهربان
تحت فرمان خالقی هر لحظه هان

ولی اله بایبوردی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 120 نفر 200 بار خواندند
امیر عاجلو (10 /12/ 1398)   | ولی اله بایبوردی (08 /01/ 1399)   | ابوالحسن انصاری (الف. رها) (08 /01/ 1399)   | خسرو فیضی (08 /01/ 1399)   | علی معصومی (19 /01/ 1399)   | مسعود مدهوش (02 /06/ 1399)   | آرمان مرادی (07 /02/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (10 /12/ 1398)  خسرو فیضی (08 /01/ 1399)  مسعود مدهوش (02 /06/ 1399)  
تعداد آرا :3


نظر 4

  • خسرو فیضی   08 فروردین 1399 17:58

    . با بهترین درودهایم rose
    . استاد در برابر این چنین سروده ای چه باید گفت و یا نوشت ؟؟
    . ایمانتان را می ستایم rose rose applause applause rose rose

    • ولی اله بایبوردی   08 فروردین 1399 20:45

      سلام

      بزرگوار استاد

      سپاس از مهر حضورتان

      در پناه خدای کائنات

      تقدیمی : rose

      دل بیابانی بشد ، همچون کویر
      تشنه لب بینی مرا، ای دستگیر

      با زلالی آب ، احیا قلب را
      قلب پاکی را به اذنی ، ای امیر

      ولی اله بایبوردی

      08 / 01 / 1399

      rose rose rose

  • علی معصومی   19 فروردین 1399 11:25

    rose rose rose
    ♡♡♡♡♡♡
    ☆☆☆☆☆

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا