ناز عقل را میکشم!

کنارِ بارانِ شهرِ غریبه ها کمی آنطرف تر از مهتاب باورم نمی شود داری همراه سایه ات دور می شوی ومیروی و ستاره هایِ شبهایِ تار م را کم سو تر میکنی و آنگاه انگار نفسم می رود کنار قفسهایی که برای کبوترهای پروازم ساختی و فقط میروی!. آخرش زانوهایم را دیدم که لرزیدند نه از درد دوری نه از درد درونم که خرد شدن کوه غرورم را دیدم که میانه های خاکسترِ عکسهایت خاک شد .صدای ساقی میان کوچه های مست از نگاه اولین دیدار کنار سرو بلند قامت مجنون از کاج های سیمیمن روی کنار میوه های دور از عقل و غرق احساس را عجیب دوست داشتم! اما اکنون ناز عقل را میکشم و احساس را کنار نازبالش قوی سپید نقاشی میکشم و زمین رخت خوابم و برگ درختان هم بازی انگشتهایم اما صدای خش خش برگهای طلایی و برق طلاهای آویز از گلوبندهای زرین غرق سیمین گلویت را بهار میفهمد وزمستان را غرق تابستان، پاییز میسراید و من هنوز هم کمی آنطرفتر همراه مهتاب رفتنت را به وسعت یک اتاق مرور میکنم !
مرتضی دوره گرد (هیوا)

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 162 نفر 222 بار خواندند
مرتضی دوره گرد (11 /01/ 1399)   | علی معصومی (11 /01/ 1399)   | ز بودهن دریس (17 /01/ 1399)   |

نظر 1

  • علی معصومی   11 فروردین 1399 14:26

    درود های بیکران
    ◇◇◇◇◇◇
    ادیب ارجمند
    قلمت رقصان و اندیشه ات جوشان
    ☆☆☆☆☆
    تا دست بر قلمت می بری خوش است
    ○○○○
    روزگاران خوش

    rose rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا