محمد مولوی

دلنوشته که نباید همیشه عاشقانه باشد

دلنوشته که نباید همیشه عاشقانه باشد!!

طرف کاپوت ماشینش رو باز کردن باتریش رو دزدیدن بعدن رفته یه قفل زده حالا دزده میگه نمیتونم بازش کنم، بعد خبرنگار میگه از اول قفل میزدی صاحبش میگه سهل انگاری کردم.
نمیگه خودروساز اینو ایمن تر بسازه که نشه بازش کرد و تقصیر رو میندازه گردن صاحب ماشین و صاحب بی خبر از حقوقش که میگه سهل انگاری کردم.
*
وقتی این گزارش خبری رو دیدم یاد باتری خودم افتادم بخوانید لطفا

من میگم هشت ماه پیش شما فکر کنید دیشب !
ماشینم خاموش شد زنگ زدم امداد خودرو اومد روشن کرد و گفت باتری تو باید عوض کنی عمرشو کرده . باتری فروش سراغ داری گفتم بله استاد . فردا صبح رفتم یه باتری نو خریدم و نصب کرد باتری فروش ، و بعد رفتم سرکارم . طبق معمول هرشب ماشینم رو توی شهرک ... جلوی خونه ام پارک کردم و رفتم خونه مون .
صبح همین که سوئیچ رو چرخوندم دیدم
پشت آمپر چراغ ها روشن نشد
گفتم محمد باتری تو دزدیدند
به 110 زنگ زدم اومدن صورت جلسه کرد و گفت ببر کلانتری محل... ثبت کن و امضاء گرفت و رفت .
زنگ زدم باتری فروش ... گفتم باتری دیروزی دزدیدند یه باتری دیگه بیار
باتری و آورد و نصب کرد و گفت پول باتری نو سرجاش چون داغی باتری نداری
پول داغی باتری رو هم جدا گرفت . ( باتری کهنه نداشتم نصف باتری نو جدا حساب کرد )
رفتم پیش مدیر شهرک ماجرا گفتم گفت داخل ماشین به ما مربوط نیست !! دزدگیر نداشت گفتم خیر گفت دزد گیر بذار ؟؟!! گفتم با جرثقیل از پشت نرده ها بلند می کردند و می بردند به شما مربوط میشد ؟! بعد از 12 سال برای ماشینم دزد گیر گذاشتم برای محکم کاری
یه قفل کاپوت هم گذاشتم .
رفتم کلانتری گزارش رو ثبت کردم و گفتم می دونم باتری پیدا نمیشه و شکایتی هم ندارم با لبخند گفتم اومدم
بگم فقط شهر در امن و امان نیست .
جلوی کلانتری جناب سروان دید و گفت ماشنیت جوش آورده براستی رادیاتور جوش آورده بود گفتم جناب سروان ماشینم بجای من دارد گریه می کند و لبخندی دیگری و زدم و بخاطر ادب هم که شده خداحافظی کردم اومدم بیرون .

محمد مولوی
شما چی فکر می کنید ؟
میگن مال یه جا میره ایمان هزار جا
من میگم ایمان یک جا میره مال هزار جا

نوشته ها و خاطرات خودم