چه غم انگیز سرود باد خزان
رقص افتادن برگ
لخت و عریان شدن هر شاخه
و چقدر دلتنگم...
که زمان پیرم کرد ، سرد و دلگیرم کرد
باورم نیست چه زود، کودک سر به هوای دیروز
پای دیوار زمان
زیر لب زمزمه کوچ کند
"که دگر هیچ نیارد به چنگ
عمر ، ایامی که از دست برفت "
و چقدر دلگیر است ...
عصر هر جمعه در این پائیزان
تک و تنها بودن
همه ی کوچه احساس دلم ، پر شده از برگ چروک خورده عمر
که دگر حوصله ام نیست ، به مانند قدیم
آب وجارو زنم ایام را
قلمم لرزان است ، زان که بس دست و دلم می لرزد
پیر و فرتوت شده ام، راهی نیست
گله از تک تک ایامم نیست.
زندگی زیبا بود .
لحظه ها بسیار بود
قدر دوستی ندانستم من ،
تک و تنها شدنم
کنکور ایامم بود
و چقدر خشنودم ...
کوچ من دور، یا که اگر نزدیک است
عصر یک، جمعه پاییز باشد .
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 25 آذر 1400 11:45
درود بر شما
فرزاد شریف پور سولگانی 26 آذر 1400 08:20
سپاس جناب عاجلو عزیز
محسن جوزچی 26 آذر 1400 16:54
درود بر شما
شعرتان زیباست ،قلمتان رقصان
پیر و فرتوتی آدم نه به سالی که گذشت ،بلکه با طرز نگاه است به زمان
فرزاد شریف پور سولگانی 07 دی 1400 23:11
درو استاد جوزچی عزیز
نگاهتان به ایام زیباست امیدوارم همواره دلتان شاد نگاهتان زیبا باد
امیر وحدتی 26 آذر 1400 21:17
درود جناب شریف پور، بسیار زیبا و پر احساس قلم فرسایی
نموده اید. درودتان باد و ایام بکام.
دلم از جمعه و این شامگه پاییزی
مثل یک پرده غم انگیزی
شده از درد و غم تنهابی
مالا مال
آرزوی دل من ای استاد
پر توان باد زبان و قلمت
همچنان با قدرت
زین سپس هم بسرایی
صد سال.
????????????????????????????
فرزاد شریف پور سولگانی 07 دی 1400 23:15
سپاس استاد وحدتی عزیز
پیام زیبای شما را با شعر زیبایتان دریافت کردم بسیار خرسندم در معیت اساتید بزرگی هستم و از محظر شما بزرگواران خوشه چینی میکنم