ماه می تابد
در برکه ای مخوف
نیلوفران نی میزنند
و غوکان غمگین غر!!
ماهیان کلافه اند
اکسیژن اعتراض میخواهند
و موزیک کُر!!
میگویند:خواب دریا کجا
و این مرداب گند؟!
بادبزن باله کجا
و این گرمای بند؟!
ماه می تابد هنوز...
نمیدانم آسمان عزادار کیست؟
که ابرها برایش سیاه پوشیدند
و غمگنانه ی سپید میبارند!!
آه کبوتران اندیشه ی من
بخدا...
قهرمان هیچ برکه ای زالو نیست!!
باد گوشه ای کز
کرده
و افسردگی زمین را مینوازد
انگار شکوه سرخ شقایق را
به حجله ی زرد علف برده اند
آیا ماه هنوز میتابد؟
ای کلاغان معصیت
عندلیب سینه زردم کو؟
ظلمت و ظلم را
روضه میخواند افعی
رضوان زمین بود اینجا
سرود فرهمندم کو؟
ماه تاریک است
و پرستوی سیاه اقبالم
درگور...
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
رضا زمانیان قوژدی 06 امرداد 1399 14:03
درودها بانو غرانی فرهیخته
تابلویی رنگارنگ، با انواع تصاویر خیال انگیز و رنگ های شاد و غمگین.
برخی از بندهای شعرتان بقدری زیبایند که خود بتنهایی می توانند به
عنوان کلمات قصار مورد استفاده قرار گیرند...
قهرمان هیچ برکه ای زالو نیست
به زیبایی سروده اید
بمانید
سحر غزانی 06 امرداد 1399 14:22
درود فراوان شاعر عزیز
سپاسگزارم
به مهر خواندید