من از این ابرهای تیره بارانی نمی بینم
برای این همه اندوه پایانی نمی بینم
پرازدردوغمم وقتی جهانم تیره وتاراست
میان آسمان ماه ،درخشانی نمی بینم
نه شورزندگی دارم نه دیگرطاقت این غم
دراین این جسم پر ازدردم دگر جانی نمی بینم
چه خیری دیدم ازدنیا به جز رنج فراوانش
به غیر از درد وغم دیگر فراوانی نمی بینم
نگو بدبین شدم وقتی که رازم را نمی دانی
کسی را محرم اسرار ، پنهانی نمی بینم
نه اهل دین وایمانم نه منکربرخداهستم
ولی جزظلم چیزی از مسلمانی نمی بینم
به هرچیزی دراین دنیا فقط بدبین وشکاکم
چرا درقصه ی آدم پشیمانی نمی بینم؟
دروغ قصه اینجا بود فریب آدم وحوا
خودآدم دغل کاراست شیطانی نمی بینم
جهان لبریز جنبنده به نام آدمیزاد است
چرا جای همین آدم من انسانی نمی بینم
#منیژه_باقری_رویا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 30 فروردین 1402 08:28
لطیف و دلنشین
سعید آریا 31 فروردین 1402 08:48
درود.....
حفیظ (بستا) پور حفیظ 05 اردیبهشت 1402 15:02
عالی بود بانوی شهریوروگلهای لبخند
محمد مولوی 12 شهریور 1402 00:06
درود برشما
تولدتان مبارک