اما بر بال باد سوار شدم
تا شاید از عقوبت خویش
کنده شوم.
دیگر خبری از قاصدک ها نیست.
از زمان و مکان بی خبرم
درست مثل تکه یخی که
که از کوه جدا شده
و در دریای فراموشی
شناور است.
از آفتاب گریزانم
و درتکاپوی رسیدن به فصل سرد
عدد ها را مرورمی کنم
خسته ام از آفتاب
گل یخ نجاتم می دهد.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 27 شهریور 1399 22:02
درود بر شما
عاطفه مشرفی زاده 28 شهریور 1399 00:43
پاینده مهرتان
کرم عرب عامری 28 شهریور 1399 00:05
آفرینها گرامی
عاطفه مشرفی زاده 28 شهریور 1399 00:44
مهرتان مانا استاد
مهران امیرمحمدی نسب 28 شهریور 1399 00:06
درود بانو
عاطفه مشرفی زاده 28 شهریور 1399 00:46
پاینده مهرتان استاد