زمستان مرده

اضطراب ماه

در قلبم فرو می ریخت

من آواز سرمی دادم

دانه های سرخ انگور 

در گلویم می رقصیدند

سیم ها بر تکه چوبی می لرزیدند

آه ای هستی آدم کش!

چه می خواهی از جانم؟!

آیا اینهمه جان‌ها که ستانده ای

سیرت نکرده است؟

من بر زمین سرد پای می کوبم

در میان رگه های نور ماه

به شعر می آویزم

همین تنها پناهگاه

همین یگانه سنگر.

چه از آدمی می ماند ؟

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 22 نفر 29 بار خواندند
عاطفه مشرفی زاده (22 /12/ 1402)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا