گر زدی تیغ جفا بر دل ما
نرود مهر تو از دل به خطا
گر کُنی طرد مرا از بر خود
نکنم شِکوه به کَس جز بخدا
دل من غرق شد از محنت تو
نشود پاک دل از عشق شما
گفته بودم که تویی مونس جان
تو شدی مونس جان، قبله ی ما
به قساوت به دلم انگ زدم
تو چه کردی که چنین گشته جدا
«هایلی» با دل خود هیچ مگو
که دل یار شده، سر به هوا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 خرداد 1402 17:25
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
کیوان هایلی 19 خرداد 1402 10:24
درودتان باد بزرگوار
سپاسگزار مهرتان به مهر خواندید
قاسم لبیکی 18 خرداد 1402 21:39
درود شاعر بزرگوار
سروده زیبا با موضوع و مفهومی زیباتر را خواندم
دلنشین بود
سپاس
کیوان هایلی 19 خرداد 1402 10:24
درودتان باد بزرگوار
سپاسگزار مهرتان مهرتان مستدام