رو به صحرا و بیاور سبدی لاله مرا
تازه کن داغ دل از دوری هر ساله مرا
آنچه بینی به من از سختی هجران شب و روز
یک نباشد ز هزاران اثر ناله مرا
می نشیند به لب از شوری پیوسته و تلخ
می شود کام دل از رهگذر ژاله مرا
عاقبت دوزخ هجران تو در آتش درد
می کند در قفس عشق تو جزغاله مرا
کس نیاید به زمین بر اثر حادثه هم
که نماید چو تو با یک نگهش واله مرا
دستم از چاه غمت مانده برون تا که کِشی؟
روزگاری به کرم از دل غمچاله مرا
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 20 شهریور 1400 09:01
سلام ودرود
علی مزینانی عسکری 21 شهریور 1400 06:41
سلام و عرض ادب
دستمریزاد جناب قادری گرامی
شبنم رحمانی 23 شهریور 1400 15:16
درود بر شما . بسیار زیبا سروده اید
علی احمدی 01 مهر 1400 17:32
احسنت استاد درودتان باد با اجازه و با ذکر نام مبارکتان کپی می نمایم
علی آقا اخوان ملایری 17 مهر 1400 16:09
درودها بر شما استاد ارجمند
زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا