در مسیر رؤیا
در کنار رودی
آرام تر از رود دُن
رد باغی دیدم
باغ تراز باغ ارم
همه جایش سبز و
آسمانش سنگین
بوته هایش منگ و
خوشه هایش خونین
من ملخ های فراوانی را
روی یک خرمن گندم دیدم
که به ارباب سلام می کردند
خرِخان، پاردُمش شُل شده بود
و از فرطِ فراوانی جو
یکسره جفتک می زد
دستۀ اردک ها
در فراری جمعی
بر فرازی مجهول
شعر پرواز را
غلط می خواندند
آب ها گِل شده بود
من " قطاری را که سیاست می برد"
روی ریلی چوبین
وسط جنگلی از گرگ
تماشا کردم
ازسر و کلۀ یک خرس
عسل می بارید
چند کندوی بزرگ
غارت و داغان شده بود
صاحب آن همه زنبور
گرسنه ، خسته
دست و پایش بسته
سفره ای داشت به تلخی زقوم
من شغالی دیدم
سخت بی شرم و فضول
و کلاغی که به من زُل می زد
و دروغی به بزرگی اتم می بافید
بره های معصوم
پشت پرچین تمشک
منتظر بودند
که گرگها بروند توبه کنند
باغ پر بود از درخت انبه
انبه ها ی مَلَس و کال
ولی شیفتۀ شیرینی خود
پیرمردی دیدم
عاشق ماست و خیار
و البته پیاز
پیازی که نه سر داشت نه ته
و زنانی که به انگور تمایل داشتند
من اناری دیدم
که دل خونین داشت
از دست و زبان خشن آناناس
وصد البته غرورِ انبه
بوته های نخود و ماش
هوا می خوردند
تا در اسرع وقت
وارد کاسۀ هرآش شوند
یک جوانِ بی کار
با اسبِ غرور
وخورجین پراز سیب و سماق
به دنبال قناری می گشت
کرکسی از بالا
همه را می پائید
حتی خوابِ مرا
بیخ خورجین جوان را حتی
که به دنبال قناری می گشت
آنطرف بین درختان چنار
برکه ای بود پراز قورباغه
زیر بی رنگی آب
لای انبوه علفها و
گِل و سنگ و خزه
بچه هایی دیدم
شاد و شفاف و زلال
و آواز قشنگ وزغی که
به دگردیسی ایمان داشت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 27 اردیبهشت 1400 20:54
محسن جوزچی 27 اردیبهشت 1400 23:51
درود بیکران جناب کرمی بزرگوار ،به به چه زیبا به تصویر ژرف کلمات را به چالش کشیدید ،جای نیما و نادر پور خالی است
کیوان هایلی 28 اردیبهشت 1400 00:03
درودها بر شما جناب کرمی بزرگوار
زیبا سرودید
قلمتان مانا
کاویان هایل مقدم 28 اردیبهشت 1400 09:13
ما را با رقص واژگانتان بردید بزرگوار
سعید فرضی زاده 30 اردیبهشت 1400 21:29