رازِچشاتو خوندم، دَسِت دیگه رو شده
بسته زبون و حرفات، به تابِ ابرو شده
بوسه و خنده هاتم، همش از روی عادت
کارات مثِ گربه ای، ساده و ترسو شده
اون یارِ مهربونی، که من شناخته بودم
نامهربون و تند و حسود و بد خو شده
گلخونه ای که جایِ، گلای اطلسی بود
جایِ حساب و سود و سنگِ ترازو شده
فِک می کنم دوباره، برگای سبزِ شادی
از شاخه های روحت، افتاده جارو شده
لجوج و پژمرده ای حالِ دِلِت تازه نیست
انگاری فصلِ پاییز، برات یه الگو شده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 22 بهمن 1400 00:11
لطیف و دلنشین