بیمارم از لجاجتی کردی که صواب نبود
وادارم به خجالتی کردی که صواب نبود
از اوج ، به زیر کشیدی عقابِ جانِ مرا
دربندِ آن حقارتی کردی که صواب نبود
اندوخته های باورِ مرا، با فریب و زور
سرمایۀ تجارتی کردی که صواب نبود
با ظاهری متین و خِصلتِ عشّاق آمدی
امّا چنان قساوتی کردی که صواب نبود
با وعده و وعیدهای دروغینِ خود، مرا
خواهانِ استقامتی کردی که صواب نبود
هم ، تار و پود همۀ آرزوهای خوب را
خاکستر رفاقتی کردی که صواب نبود
هم، خانه را که آباد به هزاران امید بود
ویرانه با حماقتی کردی که صواب نبود
دردا، که بعد از تحمّلِ این درد ها، مرا
مجبور به ندامتی کردی که صواب نبود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 27 بهمن 1400 10:55
!درود
فرهاد احمدیان 28 بهمن 1400 09:01
سلام و عرض ادب خدمت جناب کرمی غزلی بسیار دلنشین سرودید پاینده باشید
دادا بیلوردی 29 بهمن 1400 14:10
با وعده و وعیدهای دروغینِ خود، مرا
خواهانِ استقامتی کردی که صواب نبود