غمزه ی چشم تو را نرگس شیراز نداشت
جلوه ی روی تو را آن گل غَمّاز نداشت
بلبل مست که بُد شهره ی هر انجمنی
شد مرید تو، دگر میل به پرواز نداشت
فاش می گویم و بر من حرجی نیست از آن
این جهان چون تو گلی از سرِ آغاز نداشت
مه جبینی که جهانی شده دیوانه ی تو
ماه کنعان به یقین این همه اعجاز نداشت
همه شب تا به سحر در تب تو سوخته ام
این دل سوخته جز یاد تو همراز نداشت
تا ابد، روز و شب از دست دلم دلگیرم
که چرا عشق تو را جرأت ابراز نداشت
نهم فروردین ۱۴۰۰
جواد_امیرحسینی
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
پژمان خلیلی 09 اردیبهشت 1400 21:22
با سلام و احترام اجازه نقد یکی از آثارتون رو می خوام اگر اجازه بفرمایید؟