بی خبرم از تو و دور ز چشمان تو
تشنه یک جرعه از لعل بدخشان تو
بر دل مجروح من، مرهم لطفی بزن
باز دهم جان خود، بر سر پیمان تو
دست ز دامان تو، بر نکشم ای صنم
تا که به کف آورم، چاک گریبان تو
پیش بخوانم مپرس، علت این عاشقی
سلسله جنبان عشق، موی پریشان تو
کاش بپرسی ز من، کیستم و از کجام
در به در کوی عشق، وامق دوران تو
من که به تو می برم، هر شب و روز التجا
نیست چرا بهره ام، از نم باران تو؟
آه... به شوق لبت، جام تهی کرده ام
بیش نباشد روا، دوری و حرمان تو
۲۱ خرداد ۱۴۰۰
#جواد_امیرحسینی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 21 خرداد 1400 22:37
.مانا باشید و شاعر
روناک غریب لکی 22 خرداد 1400 01:18
درود بر شما حسینی ادیب ارجمند بسیار زیباست گرامی
کاویان هایل مقدم 22 خرداد 1400 09:13
عاشقانه ای لطیف و دلارام
احسنت
کیوان هایلی 22 خرداد 1400 09:44
درودها بر شما دوست شاعر جناب امیرحسینی بزرگوار و ادیب
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان نویسا
محمد مولوی 22 خرداد 1400 21:06
محمد خوش بین 22 خرداد 1400 21:49
سلام و درودها دوست و استاد عزیز
ببخش بدلیل کار زیاد فرصت خواندن نکردم
علی مزینانی عسکری 23 خرداد 1400 08:01
سلام جناب حسینی گرامی
غزلی بسیار زیبا و دلنشین خواندم و لذت بردم
دستمریزاد
مهستا راد 23 خرداد 1400 19:46
با احترام
سعید فرضی زاده 23 خرداد 1400 23:08
سلام و درود فراوان بر شما استاد ارجمندوعزیزبسیار زیبا