صورت شاداب من، آه..! چه پُر چین شده
چشمِ شررخیز من، وای...! چه غمگین شده
موی سرم شد سپید، یکسره چون برفِ نو
دیدهیِ من پر ز اشک، چون شبِ رنگین شده
روی سپیدم دگر، زرد شد از رنج و درد
بخت بلندم نگر، طعمهیِ نفرین شده
قامت چون کوه من، گشت کمان و شکست
قلب چو آیینه ام، زخمی و پر کین شده
آه...! ز بیدادِ چرخ، وای..! ز هجرانِ یار
کز ستمِ هر دو، زار، این تنِ مسکین شده
آه...!چه سنگین دلی، آه...! چه محنت کشم
عشق جهانسوز من، سر به سر آیین شده
آینه زل زد به من، بعد به صد طعنه گفت:
"عمرِ تو بازیچهیِ چرخِ کج آیین شده"
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
#جواد_امیرحسینی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 24 خرداد 1400 22:21
سلام ودرود
منصور آفرید 24 خرداد 1400 22:31
درود بر سرور گرامیم
بسیار زیبا و دلنشین
محمد مولوی 24 خرداد 1400 23:43
درود برشما
علی آقا اخوان ملایری 25 خرداد 1400 00:15
هزاران درود بر شما استاد ارجمند ادیب فرزانه و فرهیخته
زیبا غزلی ناب و دلنشین سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
سیمین حیدریان 25 خرداد 1400 08:03
سلام و درودها
کیوان هایلی 25 خرداد 1400 08:27
درودها بر دوست شاعر و فرهیخته جناب امیرحسینی بزرگوار
بسیار زیبا سرودید
قلمتان سبز
کاویان هایل مقدم 25 خرداد 1400 09:04
برای ما که سالاری عزیز
زیبا چون همیشه...
بابک قدمی واریانی 25 خرداد 1400 20:32
باعرض سلام ا
اولین شعرتان را خواندم و اولین شعر کشت انچه را که باید بکشد.
زیبا و روان وعالی بود لذت کافی بردیم
محمد خوش بین 26 خرداد 1400 13:10
سلام و درودها استاد و دوست نجیب
سالار و بزرگ
زنده باشی
کاظم قادری 26 خرداد 1400 13:56
سلام ودرودها و بسیار زیبا بود مرحبا بر شما باد