بنشین دمی پهلویِ من، یارِ کمان ابرویِ من
تا کی کنی بر من جفا، عشقِ سیه گیسویِ من
ای ماهِ رویت شب چراغ، آیینهیِ هستی نما
رویایِ شب هایِ خیال، ای تُرکِ زیبارویِ من
من از خیالِ رویِ تو، هر روز و شب دیوانه ام
ای چشمِ سوداپرورت، هم سِحر و هم جادویِ من
ای یارِ بی همتایِ من، ای روشن از تو جانِ من
ای چشم تو مینای من، ای مهر تو مینوی من
هم علتِ دردِ منی، هم مَحرمِ رازِ منی
هم زخم بر من می زنی، هم مرهم و داروی من
ای در دلِ من جایِ تو، ای بر سرِ من پایِ تو
ای خاک پایت سرمه ی چشمم گل خوشبوی من
ای آنکه از من بی خبر، بازآی و حالم را نگر
دوری مکن، رنجم مده، ای دلبر مه روی من
بیمار چشمان توام، دلتنگ دیدار توام
یک شب بیا و کن گذر، چون رهگذر از کوی من
5 تیر ۱۴۰۰
#جواد_امیرحسینی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 06 تیر 1400 03:31
لطیف و دلنشین
کاویان هایل مقدم 06 تیر 1400 11:44
نوش و نیش را چه نیکو در هم آمیختید بزرگوار و این عین حقیقت زندگی است:
هم علتِ دردِ منی، هم مَحرمِ رازِ منی
هم زخم بر من می زنی، هم مرهم و داروی من
جواد مرادی 06 تیر 1400 12:40
درود جناب حسینی شاعر عزیز
کاظم قادری 06 تیر 1400 13:26
سلام و هزاران درود و مرحبا بر اندیشه و قلمتان وزیبا و استادانه سروده اید
محمد خوش بین 06 تیر 1400 13:43
سلام و درودها جناب امیر حسینی استاد عزیز
بسیار زیبا سرودید
حسین خیراندیش 06 تیر 1400 20:59
بسیار عالی و دلنشین
کیوان هایلی 06 تیر 1400 22:21
درودها بر شما جناب امیرحسینی بزرگوار دوست عزیز و گرامی
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان نویسا و سبز