نه ! من نمی گریزم،
من پایبند عشقم
بر آستانِ جانان
چون خاک می نشینم
در خود نظاره کردم
از خویشتن برستم
گفتی به من که هستم؟
جز تو دگر نبینم
گر دل ز تو بریدم
تقدیر اینچنین خواست
ورنه بدونِ تو من
با خاک همنشینم
شب با خیال رویت
در گفتگو نشینم
بالله که در جنونم
سلطانِ بی قرینم
ترسم که گردی از من
بر دامنت نشیند
گر اینچنین به سختی
دوری ز تو گزینم
از چشم تو فتادم
اما به دل غمی نیست
بالانشینِ عشقم
هر چند بر زمینم
شادم که دولتت را
از تیرگی زدودم
گرچه ز خرمنِ عشق
امروز خوشه چینم
بر تو ز رحم و انصاف
سهل است اگر ببخشی
بر من که لطف جانان
چون نقش بر جبینم
#جواد_امیرحسینی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 21 تیر 1400 20:14
درود بر شما
جواد مرادی 21 تیر 1400 20:56
درود جناب حسینی شاعر عزیز
زیبا بود
ایوالله
علی معصومی 21 تیر 1400 22:51
کاویان هایل مقدم 22 تیر 1400 08:09
ایوالله
همانگونه که از شما انتظار میرود هربار از آستین برگی نو رو می کنید
شاعرانگی هایتان پربار
علی مزینانی عسکری 22 تیر 1400 08:36
سلام و عرض ادب
بازهم دستمریزاد استاد حسینی گرامی
شبنم رحمانی 22 تیر 1400 09:00
درود بر شما .بسیار زیبا سروده ایدد. قلمتان سبز
علی آقا اخوان ملایری 22 تیر 1400 11:18
درودها بر شما استاد ارجمند
زیبا غزلی ناب، شیوا و رسا سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد
رضا کاظمی اردبیلی 22 تیر 1400 12:30
درود بر شما عالی بود
محمد خوش بین 22 تیر 1400 21:15
سلام و درودها بزرگوار
بسیار زیبا سرودید آفرین ها
خدای عشق را خوانم که عصیانی نمی بینم
دیگر هرگز بدر خشکیده چشمانی نمی بینم
کرم عرب عامری 23 تیر 1400 00:30
در دستان جناب. حسینی
اکرم بهرامچی 25 تیر 1400 02:13