3 Stars

دست روزگار

ارسال شده در تاریخ : 08 اردیبهشت 1402 | شماره ثبت : H9424687


خندید و پلک زد که مرا زیر و رو کند
با من به نازِ چشم و دهان، گفتگو کند

لب را به لب فشرد و روئید تاکِ عشق
تا از شرابِ سرخِ لبش در سبو کند

آن زخم را که در دلِ مجنون شکفته بود
با تارِ زُلف و سوزنِ مژگان رفو کند*

شوقی غریب در دل من جا گرفت تا
رازی که سر به مهر بود، بازگو کند

آن راز را که در دل شیدا نهفته بود
در گوشِ آسمان و زمین، های و هو کند

سخت است باورش که چنین دست روزگار
نازِ وِی و نیازِ مرا روبرو کند

دل بی قرار بود که بختِ سپید را
در چشم های تیره ی او جستجو کند

یک عمر با خیال نشسته در انتظار
تنها در انتظار نگاهی که او کند

بی شک از این به بعد غزل های دفترم
باید به واژه های غمِ عشق خو کند!

#جواد_امیرحسینی(مهراد)
۸ اردیبهشت ۱۴۰۲

*سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن
هر چند رخنه ی دل تاب رفو ندارد(شهریار)

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 42 نفر 62 بار خواندند
امیر عاجلو (11 /02/ 1402)   | Milad Kaviani (12 /02/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (11 /02/ 1402)  
تعداد آرا :1


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا