تلافی کن برام شبهای تارو
نذار این مزرعه آتیش بگیره
سلامی تازه شو مهمونِ ابرا
نگا دنیام توو دستِ تو اسیره
مترسکها رو از خود دورتر کن
ببین دور از تو عشقم ناسپاسه
دارن توو خواب دنبالت میگردن
تو نیستی دستهامم بیحواسه
نباید عشق لمیزرع بمونه
مثِ بارون توو خوابِ گندما شو
نباید مزرعه آفت بگیره
دوباره قد بکش،از جات پا شو
بتابون نورتو روی تن من
که جونِ من به خورشیدِ تو بنده
از اون روزی که دستامو گرفتی
جوونه داره روو ساقهم میبنده
هوای آسمونم رو عوض کن
بذار مثلِ نگاهت سبز باشم
بذار روو خاکِ این دلمُردگیها
دوباره بذرِ امّیدو بپاشم
منو سیراب کن از عطرِ چشمات
نگاهم کن که دنیا رو بلد شم
منو با حسّ دستات آشنا کن
بذار از آخرین خوانِ تو رد شم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 20 امرداد 1400 00:41
لطیف و دلنشین
Dariush Jelini 20 امرداد 1400 13:28
سپاس بزرگوار