چند ساله پدرم درداشو
با خودش اینور و اونور میبره
بالهاشو توی راه گم کرده
سمت ابرا نمیتونه بپره
هر شب از درد به خود میپیچه
صبح اما دوباره میخنده
آرزوهاشو نوشته روی باد
دردو روو درد دخیل میبنده
گاهی وقتا نمیخواد یادش بیاد
خونهمون توی کدوم خیابونه
نمیخواد یادش بیاد کجا بوده
نمیخواد اسمشو حتی بدونه
بعضی وقتا که هواش آفتابیه
انتظار چشماشو گم میکنه
برق امید توی چشمش میشینه
هوس چیدن گندم میکنه
تلخی شربتشو سر میکشه
از توو یه فنجون آشفتهی گیج
تا میخواد یه خورده آروم بگیره
میبینه دردا واسش شدن بسیج
رنگ سرفههاش به قرمز میزنه
سیگارش عطرشو خوشبو میکنه
چشم هاش وقتیکه پر درد میشه
دستشو پیش همه روو میکنه
اختتام لحظههای صبرمه
وقتیکه چشماشو غم برمیداره
وقتی بق میکنه حسرت توو چشاش
خودشو توو تنهایی جا میذاره
یه شبایی خاطراتش رو مثِ
آلبوم قدیمی زنده میکنه
بعضی وقتا دلش از دنیا پره
هوس تخت رونده میکنه
پدرم چن ساله آسمونیه
یادش امّا روو زمین مونده هنوز
چند ساله که هوای خونه با
غصّههاش پر شده از سرما و سوز
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 24 امرداد 1401 18:57
.مانا باشید و شاعر
Dariush Jelini 25 امرداد 1401 07:17
سپاس مهربان ????????
زهرا آهن 25 امرداد 1401 00:37
درود بر شما شاعر گرانقدر
میهمان سرودهی زیبایتان بودم
در پناه خداوند خوبیها مانا باشید به مهر
Dariush Jelini 25 امرداد 1401 07:18
سپاس مهربانو
حافظ کریمی 25 امرداد 1401 04:24
درود هااااااا
احسنت و هزاران آفرین
Dariush Jelini 25 امرداد 1401 07:18
سپاس مهربان ????????
فاطمه شایگان 26 امرداد 1401 16:25
سلام ودرود بر شما گرامی ارجمند
سروده ی بسیار زیبا وخواندنی از
از شما خواندم
قلم در دست ودراوج
مستدام باشید
Dariush Jelini 26 امرداد 1401 16:29
سپاسگزارم مهربانو ????????
سیاوش دریابار 28 شهریور 1402 10:25
با سلام
مهرتان مستدام
شعرتان جاودان