میخوام با سَر بکوبم توی دیوار
شاید این دفعه پایانو بلد شم
میدونم سخته اما شاید این بار
بشه از هفت خوانت ساده رد شم
من و تو توو جهانی غیرِ اینجا
هزاران ساله با هم آشنائیم
نداریم طاقتِ دوریِ از هم
شبیهِ بوسه های بیهوائیم
برام مثلِ نگاهی عاشقانه
توی پسکوچه های خلوتی تو
منو سرشار کن از آفرینش
سرآغازی برای صحبتی تو
مثِ خوابی که تعبیری نداره
پُر از عزمِ فراموشی شدم من
چرا باید به فردا دل ببازم؟
غروبِ سرد و خاموشی شدم من
تقاصم رو بگیر از این خیابون
ببین اسمم شتک خورده روو دیوار
همین تقدیر خون آلودِ زخمی
سپرده من رو دستِ چوبهی دار
نگیر از سینهام حال و هواتو
بذار اندازهی خلقت، تو باشی
بذار تا عالم و آدم بدونن
تو میتونی خدای عاشقا شی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 24 تیر 1401 16:45
درود بزرگوار ا